دفاع تمام قد از ولایت فقیه
تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، اساساً کار عقل این است که هرگاه نمیداند، از آنکه میداند تقلید میکند، و لازمهی عقل این است که در اینجا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند. بیمار خردمند کسی است که در برابر طبیب متخصص، خردمندی نکند؛ ۲۹ خردادماه، سی و چهارمین سالگرد فوت مردی است که در تاریخ موافق و مخالفانش دائم باهم جدل داشته و دارند و همیشه یک پای ثابت این جدل را سنت و روشنفکری تشکیل دادهاند. علی شریعتی، شخصیتی که در دورانهای مختلف از سوی جریانهای سیاستزده مورد بهرهبرداری برای منافع حزبی و شخصی قرار گرفت بدون آنکه حداقلیترین اندیشهای از وی برای نسلهای جدید تبیین واقعی شود. از این روست که حتی جایگاه ولایت فقیه، ولایت پذیری، تقلید و ارتباط آن با عقل گرایی که از مهمترین موضوعات فقهی، فلسفی سه دهه گذشته بوده به هیچ وجه از جانب شریعتی دیده نمیشود. این دیده نشدن عامدانه در حالی است که او صریحا و به کرات در این موارد اعلام نظر کرده و موضعش را مشخص کرده بود. مثلا گرچه علی شریعتی در سخنرانی هشتم آبانماه ۱۳۵۰ که بعداً با نام «انتظار، مذهب اعتراض» به صورت کتاب چاپ و منتشر شد بارها به افرادی که سخن از ناسازگاری تعقل و تقلید راندهاند، تاخته اما باز هم مدافعان ظاهری وی در سخنرانیها و نوشتههایشان سخن از تضاد میان عقلگرایی و تقلید به میان میآورند، سخنی که رنگ و بوی صداقت و حکمیت منطق و علم نمیدهد. با هم بخشهایی از "انتظار، مذهب اعتراض" را میخوانیم: تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، اساساً کار عقل این است که هرگاه نمیداند، از آنکه میداند تقلید میکند، و لازمهی عقل این است که در اینجا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند. بیمار خردمند کسی است که در برابر طبیب متخصص، خردمندی نکند؛ چه، خردمندی کردن در اینجا بیخردی است و اقتضای تعقل، تعبد است و تقلید. مهندس، طبیب، حقوقدان و رهبر یک تشکیلات انقلاب یا حزبی، همیشه تربیت شدهترین و فهمیدهترین افراد را در میان مراجعان و اعضای خود مطیعتر و مجریتر از همه یافتهاند. زیرا شعور، این فضیلت علمی و عقلی را به آنان آموخته است که ابراز فضل در آنچه نمیدانند فضولی است و این شیوه عقل است که در یک رشته علمی، از متخصص تقلید کند و این قانونی است که در همهی رشتههای زندگی جاری است و هر جامعهای که پیشرفتهتر و متمدنتر است، اصل تقلید و تخصص در آن استوارتر و مشخصتر است. بنابر این می بینیم که در این دوره غیبت کبرا یک نظام انتخاباتی خاص به وجود می آید و آن یک انتخابات دموکراتیک است برای رهبر ... گر چه این انتخاب شونده به وسیله مردم انتخاب می شود ، اما در برابر امام مسئول است و در برابر مردم نیز. بر خلاف دموکراسی که منتخب به وسیله مردم، فقط در برابر خود مردم که انتخاب کنندگان و موکلین او هستند مسئول است. این است که مردم، نایب عام را خودشان، با تشخیص و آرای خودشان، بر اساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبری او را می پذیرند، و او را جانشین امام تلقی می کنند و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسئول است یعنی بر خلاف نماینده ای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده ، مسئول این نیست که ایده ها و ایده آلها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کرده اند بر آورده کند، بلکه مسئول است که مردم را بر اساس قانون و مکتبی که امام و رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کرده و آنها را بر اساس آن مکتب تغییر و پرورش دهد. البته این انتخاب که یک "انتخاب مُقُیّدی است، به این معنی نیست که همه مردم بیایند رای بدهند و هر کس آرایش بیشتر بود، به جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت امام قرار گیرد، بلکه چون این فرد یک شخصیت اجتماعی است و در عین حال یک شخصیت علمی، بنابراین توده نا آشنا با علم، خود به خود شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم می کند کسانی که آگاهی و علم دارند و می دانند که عالم ترین و متخصص ترین و آشنا ترین فرد به این مکتب کیست، یعنی عالِم شناسان به این انتخاب مبادرت ورزند و مردم هم که خود به خود با فضلا و و روحانیان و علمای مذهب خودشان تماس و به آنها اعتماد دارند و از آنها پیروی می کنند، طبعاً رای آنها را برای انتخاب نایب امام می پذیرند و این یک انتخاب طبیعی است، همان طور که درباره متخصصان دیگر این کار را می کنیم، مثلاً من که بیماری قلب دارم و شخصاً هیچ گونه آگاهی طبی ندارم، بزرگ ترین متخصص قلب را خودم انتخاب نمی کنم و معمولاً از دانشجویان پزشکی، اطبا، داروسازان و یا کسانی که آگاهی به این مسایل دارند استخبار می کنم که بهترین متخصص قلب کیست و بنابر اعتقادی که به ایشان دارم، رای ایشان را به عنوان رای خودم می پذیرم ؛ یک نوع انتخابات دو درجه ای طبیعی. این امام، در دوره غیبت، مسئولیت هدایت خلق و پیروانش را برعهده علمای روشن و پاک و آگاهان برمذهب خود می گذارد تاظهورش فرا رسد و آن هنگامی است که رژیم های حاکم و نظام های اجتماعی در سراسر زندگی انسان ها به حضیض فساد رسیده باشد. با آغاز دوران غیبت بزرگ و خاتمه کار نُواب انتصابی - که امام به وسیله آنها، در نهان، بر مردم خویش حکم میراند و مردم، از طریق این بابهای تعیین شده، با شخص رهبر تماس داشتند و وظیفه اجتماعی خود را از او کسب می کردند و حقیقت اعتقادی مذهب خویش را از او می پرسیدند - رابطه قطع می شود و مسئولیت امام به مردم واگذار می شود و دوران انتصاب پایان می گیرد و عصر انتخاب فرا می رسد. منبع: جهان
https://tavoosebehesht.ir/node/6873
افزودن دیدگاه جدید