از مارقین تا زاهقین
اگر ۱۰ نفر «مارِق» داريم كه از رهبري جلو افتادهاند، در عوض ۹۰ نفر «زاهِق» داريم كه از رهبري عقب افتادهاند. و چه بسا افراطها واكنشي است به تفريطها. يعني اگر آنهايي كه بايد عمل کنند، در توهم خودشان إبنُاللبُون شدند و سكوت كردند و خيانت كردند و ما نيز چيزي به آنها نگفتيم، بحرانهايي پيش ميآيد كه واكنشهاي افراطي به دنبال خودش ايجاد ميكند. اما اگر همه آنهايي كه وظيفه بسط گفتمان عدالتخواهي در كشور روي دوششان است در حد وظيفهشان عمل كنند، اصلا زمينهاي براي كارهاي افراطي به وجود نميآيد. وحید جلیلی اولين نكته درباره عدالتخواهي در جمهوري اسلامي اين است كه عدالتخواهي اكنون در فاز دوم است و فاز اول انجام شده است. فاز اول، سرنگونكردن حكومت جائر و جايگزينكردن يك حكومت مردمي و ديني بوده كه اتفاق افتاده است. ما نبايد پارادايم بحث را گم كنيم. ما ميخواهيم درون يك نظامِ برآمده از يك انقلاب مردمي و ديني، عدالتخواهي كنيم. لذا قاعدتا نگاهمان همزمان بايد به دو سو باشد؛ يكي به داشتههايي كه براي عدالتخواهي داريم كه بزرگتريناش نظام جمهوري اسلامي است و قانون اساسياش و ساختار حكومتياش و ارزشها و آرمانهاي حاكم بر آن، و ديگري نداشتههایی كه بايد با اتكا به داشتهها به دست آورد. عدالتخواهي يعني حفظ تعاريف. «العدل یضع الأُمور مَواضِعَها». يعني حالا كه نظامي با اين تعريف و در اين جايگاه به وجود آمده است، بايد در شأن همان تعريف و جايگاه نيز عمل كند. عدالتخواهي به معناي اعم يعني محققكردن تعريف جمهوري اسلامي در همه حوزهها. با اين مقدمه بهنظرم مهمترين اقتضاي عدالتخواهي در جمهوري اسلامي «همت» است و «شجاعت.» چراكه معروف و منكر تا حدود بسيار زيادي با تأسيس نظام جمهوري اسلامي مشخص شده است. كار جريان عدالتخواهي اين است كه معروف را مطالبه و از منكر نهي كند. اينكه بعضي بخواهند بگويند «دست نگه دارید! ابتدا بايد در مورد عدالتخواهي تأمل و نظريهپردازي بشود» به نظرم آدرس غلطي است. چون علم به موازين عدالت در قانون اساسي و ساختار و آرمانهاي جمهوري اسلامي با فداكاريِ های هنگفت نهادينه شده است. حالا ما با يك نظام مستقري مواجه هستيم كه تعريف مشخصي دارد و ميخواهد به تعريفش عمل كند و اراده لازم را براي تحقق آن معارف نهادينهشده و حقايق آشكارشده نیاز دارد. هركسي با هر سطحي از معرفت بايد امر به معروف و نهي از منكر كند واژه «امر به معروف و نهي از منكر» نشان ميدهد كه معرفت كافي نيست. «معروف» يعني چيزي كه همه ميدانند درست است، «منكر» هم يعني چيزيكه همه ميدانند اشتباه است. در معارف ديني تأكيد بسياري ميشود به امر به معروف و نهي از منكر. البته اگر شما از يك زاويه خاصي نگاه كنيد، اين مسئله مسخره به نظر ميرسد و ميپرسيد وقتي همه يك چيزي را ميدانند، چه معنايي دارد كه انسان كسي را به آن امر كند؟ اما مسئله اين است كه براي رسيدن به يك جامعه ديني، دانستن و يا معرفتِ اصطلاحيِ آكادميك و مشهور كافي نيست. وضعكردنِ حكمي به نام «امر به معروف و نهي از منكر» در اسلام، نشاندهنده اهميت اراده انساني در تحقق جامعه ايدهآل است. اگر اين اراده مهم تلقي شد، امر و نهي به اندازه معرفت اهميت پيدا ميكند. آمر به معروف و ناهي از منكر، كسي است كه به آن سطحي از معرفت كه اِشراف دارد، امر كرده و از آن سطح از منكر كه ميشناسد، نهي میكند. مقام معظم رهبری در يك سخنراني در سال ۱۳۷۱ بحث امر به معروف و نهي از منكر را مطرح كردند و تأكيد خاصي داشتند كه امر به معروف و نهي از منكر، صرفا يك وظيفه نخبگاني نيست، بلكه يك وظيفه فراگير است. «فراگير» يعني هركسي در جامعه ديني، بالأخره يك سطحي از معرفت ديني را دارد و بر همان اساس بايد امر به معروف و نهي از منكر كند. اما سستی نخبگان در انجام این تکلیف، دیگران را هم سست میکند. سکوت عالِم، در جاییکه باید نهی از منکر یا امر به معروف کند، به معنای تردیدافکنی در ميان جامعه درباره معروفبودنِ معروف یا منکربودنِ منکر است. يك نفر ممكن است علامه دهر باشد، اما آمر به شناختههاي خودش نباشد. اين همان تعبيري است كه در قرآن ميفرمايد: «لَوْلا يَنْهاهُمُ الأحْبار و الرهْبان عَنْ قَوْلهم الإثْم و أكْلِهِمُ السحت». يعني علمای ادیان را توبیخ میکند که با اینکه عالِم بودند ومشکل تئوریک نداشتند، اما اهل نهی از منکر نبودند؛ چون گرفتار منافع و مصالح خودشان بودند. چنين شخصي در نگاه ديني، آدم بيارزشي است. ارزش در نزديكشدن معرفت ديني به رفتاردینی است؛ هم رفتار در حوزه فردی و هم رفتار در حوزه اجتماعي. جامعه به ميزاني كه شما بتوانيد «ارادههاي آحادِ» آن را به سمت تحقق معارف ديني ببريد، ديني است، نه صرفا به ميزاني كه «اذهان جامعه» را به سمت شناخت حقايق ديني ببريد. اين نكته تأثير بسياري بر رويكردهاي تئوريك، سياستگذاريهاي عمومي و... ميگذارد. اصل كار ما در جامعه ديني بايد اين باشد كه ارادهها را به تحقق معارف ديني معطوف كنيم، نه اينكه صرفا روي شناخت حقايق ديني متمركز شويم. بسياري هستند كه حقايق ديني را ميشناسند، اما فاسق هستند و اين مسأله را در تاريخ اسلام نیز مشاهده میکنیم. اتفاقا بسيار جالب است كه حضرت سيدالشهداء (عليهالسلام) در خطبه منا وقتي ميخواهند بحث امر به معروف و نهي از منكر را تبيين كنند، به توبیخ قرآن نسبت به رفتار «علما»ي جوامع دينيِ سابق استناد ميكنند كه «لَوْلا يَنْهاهُمُ الأحْبار و الرهْبان عَنْ قَوْلهُم الإثم و أكْلِهِمُ السحت...». آسيبشناسيِ قرآن از انحطاط جوامع دينيِ قبل از اسلام، يعني جوامع يهودي و مسيحي، اين است كه علماي آنها اهل امر به معروف و نهي از منكر نبودند. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در خطبه شقشقيه فرمود: «اخذ الله عَلَي العُلَماء أنْ لا يقاروا عَلي كَظِه ظالِمٍ وَ لا سغب مَظْلُوم»؛ خداوند از علما و نخبگان و آگاهان و فرهیختگان پيمان گرفته است كه نسبت به واقعيتهای اجتماعي بياعتنا و بيتفاوت نباشند و صرفا در گزارهها و آموزههاي علمي غرق نشوند، بلكه در برابر اختلاف طبقاتي و پُرخوري ظالم و گرسنگي مظلوم بيقرار باشند. از لحاظ روششناختي، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) يك الگوي ساختاري براي علم ديني و عالِمِ خداپسند ارائه كردهاند. اتهامِ «حركت جلوتر از رهبري»، بهانهاي براي تفريط... اساسا مسائل ما در عدالتخواهي اين نيست كه جلوتر از رهبري حركت نكنيم. اين نوع طرح مسئله، غلط است. اتفاقا مشكل اساسيِ ما اين است كه بسیاری از متدينینِ جامعه ما در مسأله عدالتخواهي، كيلومترها از رهبري عقباند. اگر رهبري در يك سخنراني، نه ۱۰ دقيقه، نه پنج دقيقه، بلكه صرفا در ۲۰ ثانيه مثلا بگويند «من از مردم متدين ميخواهم كه با بدحجابي مقابله كنند»، فرداي آن روز چه اتفاقي ميافتد؟ از حوزه علميه قم گرفته تا فلان پايگاه بسيج در فلان روستا احساس تكليف ميكنند و چندهزار بيانيه و تجمع و تحصن و... شكل خواهد گرفت. آنها ديگر نه راهكاري از شما خواهند خواست، نه مشكل تئوريك خواهند داشت. اما رهبري ۱۰، ۱۵ سال است كه به تندترين و صريحترين و آشكارترين تعابير، آحادِ فعالان حزباللهي و متدينين را به عدالتخواهي و مبارزه بیامان با فقر و فساد و تبعيض دعوت كرده است. اين مقايسه خوبي است كه نشان میدهد ما از رهبري جلوتريم يا عقبتر. ظرفيتِ لبيكگفتن به فرمانِ مبارزه بيامان با فقر و فساد و تبعيض، چقدر بوده و ما چقدر به آن اعتنا كردهايم؟ ما بايد به افرادي كه ميگويند نبايد از رهبري جلو افتاد، بگوييم اگر رهبري براي شما ملاك است، پس چرا عقبافتادن از رهبري براي شما مهم نيست؟ آيا فقط جلو افتادن مهم است؟ هيچ تفاوتي ميان اينها نيست. جالب است كه اگر ۱۰ نفر «مارِق» داريم كه از رهبري جلو افتادهاند، در عوض ۹۰ نفر «زاهِق» داريم كه از رهبري عقب افتادهاند. و چه بسا افراطها واكنشي است به تفريطها. يعني اگر آنهايي كه بايد عمل کنند، در توهم خودشان إبنُاللبُون شدند و سكوت كردند و خيانت كردند و ما نيز چيزي به آنها نگفتيم، بحرانهايي پيش ميآيد كه واكنشهاي افراطي به دنبال خودش ايجاد ميكند. اما اگر همه آنهايي كه وظيفه بسط گفتمان عدالتخواهي در كشور روي دوششان است در حد وظيفهشان عمل كنند، اصلا زمينهاي براي كارهاي افراطي به وجود نميآيد. ضمن آنکه بسياري از افراد به اين دليل عدالتخواهان را افراطي مينامند كه خودشان تفريطي هستند، نه اينكه از موضع عدالت اين حرف را بزنند. اينها در درههاي تفريط خوابیدهاند و به كساني كه در دامنههاي عدالت ايستادهاند ميگويند «شما خيلي بالا رفتيد، شما افراطي هستيد»!
https://tavoosebehesht.ir/node/7277
افزودن دیدگاه جدید