جنگ جهانی حق و باطل
پذیرش قطعنامه از سوی امام یك حركت تاكتیكی در مبارزه با جبهه مادی بود. رفتار و سخنان ایشان بعد از پذیرش قطعنامه شاهد این مدعاست كه ایشان از موضع انفعال بر نیامند و باز خطوط مبارزاتی جدیدی را پیش بینی كردند كه آن سنگرها راه مبارزه و درگیری را برای دنیای اسلام باز نگه میدارد. و سپس از خدای متعال نیز مسئلت میدارند كه راه شهادت را به سوی ملت ما نبند. در مورد حقیقت جنگ و دفاع مقدس تحلیلها و تعبیرهای مختلفی وجود دارد. بعضی این جنگ را تنها برای دفع متجاوز می شناسند؛ یعنی متجاوزی به ما حمله كرد و شهرهای ما را ویران كرد، پس ما هم باید آنها را عقب مینشانیم یا تلافی می كردیم. بعضی دیگر این جنگ را از نوع جنگهای قومیتی میدانند؛ مثلا این جنگ را درگیری دو قوم با سابقه تاریخی میدانند. اما حقیقت این جنگ چه بوده است؟برای یافتن ریشه های واقعی این جنگ باید به خصوص وضعیت طرفین درگیری مشخص گردد. باید مشخص شود كه انقلاب اسلامی مردم ایران چه بود؟ امام خمینی(ره) رهبر كبیر این انقلاب چگونه شخصیتی است؟ صدام حسین دیكتاتور وقت در عراق در كدام دسته بندی جهانی قرار داشت؟ و این درگیری در چه لایه های تاریخی و اجتماعی دامن گستراند؟ماهیت انقلاب اسلامی ایرانسطح نفوذ هر انقلاب به اندازه آن انقلاب بر میگردد. یك انقلاب ملی، دوستان و دشمنان آن نیز داخلی خواهند بود و انقلاب بین المللی، منطقه خود را تحت تاثیر قرار خواهد داد و انقلاب به ظرفیت جهانی، نظام بین الملل را تحت تاثیر خود قرار میدهد. اگر انقلاب اسلامی را یك انقلاب ضد استبدادی یا صرفاً ضد استعماری بدانیم، قاعدتاً دشمنی با آن نیز محدود خواهد بود. ولی اگر این انقلاب را عمیقتر بدانیم به طبع دشمنان آن نیز وسیع تر و بزرگتر نیز خواهند شد. این یك قاعده كلی است كه اگر یك انقلاب به یك جوشش اجتماعیِ در حال گسترش جهانی بدل گردد امواج آن میتواند جامعه جهانی را تحت تأثیر قرار دهد و معادلات قدرت را درجهان به هم بریزد.حقیقت انقلاب اسلامی حركتی به سمت احیای مجدد معنویت و گرایش به سوی خدای متعال و احیای ادیان توحیدی است. در این صورت به بیانی كه بنیانگذار آن در ابتدای نهضت خود در سالهای دهه 40 به برخی شاگرادان خود داشته است، این حركت و جوشش به سمت احیای معنویت در درون دنیای اسلام و بیداری اسلامی و سپس احیای معنویت در كل جامعه جهانی پیش خواهد رفت است و یك جوشش معنوی توأم با سیاست و موضعگیری اجتماعی كم كم به بلوغ خواهد رسید. با این فرض حتماً معادلات حاكم بر جامعه جهانی را تغییر میدهد و آنگاه دشمنی با آن جهانی خواهد بود.طبیعتاً پرچمداران تمدن مادی در جهان، كه متوجه بودند كه احیا و رشد معنویتِ با این گرایش در جهان به كاهش قدرت آنها منتهی میشود و بلكه ممكن است در یك شیب تاریخی به تغییر ساختار كلی معادله قدرت در جهان ختم شود. بنابراین نسبت به انقلاب اسلامی دشمنی نشان دادند و از سادهترین تا پیچیده ترین معادلات خود را برای منحل كردن این حركت جدید در درون برنامه ریزیهای خود به كار خواهد بست. از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران هر دو قطب سیاسی آن زمان - كه البته به یك اردوگاه فرهنگی بازگشت میكردند- در مقابل انقلاب قرار گرفتند؛ چه اردوگاه سرمایه داری یا كاپیتالسیم ـ و به اصطلاح امروزی لیبرال دموكراسی ـ چه اردوگاه سوسیالیزم و كمونیسم. یكی از وجوه مشترك فرهنگی این دو اردوگاه سیاسی آن است كه هر دو با رشد حضور مذهب در معادلات اجتماعی ـ و به خصوص در مقیاس معادلات جهانی ـ مخالف هستند؛ اما یكی با تكیه به عدالت و دیگری با تكیه به توسعه و رفاه امّا پیام انقلاب اسلامی، پیام عدالت، توسعه و رفاه بر مبنای معنویت بود و با توجه به ظرفیتهای این انقلاب پیام آن نیز محدود به یك مرز و جغرافیای خاصی نبود. این موضوع بعد از اشغال لانه جاسوسی، كه جبهه مبارزه بین المللی انقلاب اسلامی گشوده شد، برای تیزهوشان سیاست جهانی كاملا آشكار گردید، اما دیگر دیر شده بود و انقلاب وارد میدان شده بود و در اولین حضورش در معادلات اجتماعی زمان خود با اشغال لانه جاسوسی انحصار بلوك كمونیست در پرچمداری عدالت را شكست و با این كار هویت اصلی بلوك شرق را زیر سوال برد و تمام انقلابها به خصوص بعد از فتح لانه جاسوسی رنگ معنویت و اسلام پیدا كرد؛ این یعنی ایدهای كه انقلاب اسلامی پیش روی بشریت قرار داده بود به سرعت از مرزها و جغرافیای خاص خودش عبور كرد و بر خلاف میل مخالفانش در فرهنگ جهانی اثر گذاشت و توانست موازنه قدرت را به نفع اسلام تغییر دهد.اردوگاه لیبرال دموكراسی نیز كه به دنبال رفاه مادی است نیز كاملاً متوجه شدند كه مدرنیزاسیون مبتنی بر یك ریشههای فرهنگی است كه با هویت تمدنی معنوی و توحیدی سازگار نیست و این منازعه دیر یا زود دامن نظام لیبرال دموكراسی را نیز خواهد گرفت.با نگاه به مجموعه تحركات و سازماندهیهایی كه در جبهه مقابل شده است و مجموعه سازماندهی كه در درون انقلاب اسلامی علیه جبهه باطل شده است، نتیجه میگیریم این درگیری یك درگیری ایدئولوژیك است. اما چرا این رقابت و تقابل به زودی و در همان ابتدای پیروزی انقلاب به تقابل نظامی و جنگ انجامید؟ اصولاً چه وقت بین دو ایدئولوژی رقیب، جنگ نظامی رخ میدهد؟ در نگاه فلسفه تاریخی - چه از نوع مادی آن چه از نوع الهی آن- بیتردید رقابت تمدن مادی و الهی در پایان به یك برخورد نظامی ختم خواهد شد. بر اساس فلسفه تاریخ الهی، انسان از آن منظر كه دارای قدرت تصمیمگیری و موضعگیری است و میتواند عصیان یا اطاعت، ایمان یا كفر، استكبار یا عبودیت داشته باشد و این دو موضعگیری شكل اجتماعی نیز خواهد داشت و جوامع در یك مسیر تاریخی به سمت این دو هدف حركت خواهند كرد. در این صورت دو جبهه تاریخی ایجاد خواهد شد كه محوری یكی توسعه عبودیت به سرپرستی انبیاء و اولیاء الهی و شخص نبی اكرم اسلام (ص) و اهل بیت او خواهد بود و محور دیگری استكبار بر خدا و سرپرستی آن با ائمه نار و فراعنه و اولیای طاغوت خواهد بود. این هر دو، توسعه یاب و در پی توسعه همه جانبه هستند و به میزان شرح صدر در ایمان یا كفر میتوانند به محاسبه ابزار و لوازم عبودیت و استكبار دست پیدا كنند و به نظامندی برسند. بی تردید این دو نظام در مسیر گسترش اقتدار خود به نقطهای خواهند رسید كه یا مؤمنین باید به نفع كفار كنار بروند، یا كفار به نفع مؤمنین موضعگیری و جهتگیری تاریخی خویش را اصلاح كنند. و از آنجایی كه چنین چیزی اتفاق نمیافتد، این جنگ همه جانبه در یك جایی هم به درگیری نظامی ختم خواهد شد. البته به میزانی كه یك طرف، قدرت تدبیر داشته باشد و بتواند بسترها و شرایط حذف یا حل طرف مقابل را مهیا كنند، ممكن است این درگیری نظامی دیرتر یا زودتر اتفاق بیفتد، ولی یك ضرورت است. چنین رقابتی بین كفر و ایمان قهری است.به یاد داریم كه در روزهای آغازین انقلاب، حركتهایی از نوع انقلابهای قهرآمیز یا مخملین در مقابل انقلاب اسلامی سامان یافت. مثلا در ابتدای انقلاب بیش از صد گروه با سابقه و نو ظهور از خارج كشور پایگاه خود را به داخل منتقل كردند تا بتوانند با شعارهای فرهنگی، اقتصادی یا سیاسی و با هجمههای سیاسی و نظامی ـ مثل آنچه آن چیزهایی كه دولتهایی مثل دولت آسیای میانه یا شیلی و امثال آن را ساقط كرد ـ انقلاب را به عقب نشینی وادار كنند، امّا نتوانستند كاری جدی انجام دهند. البته روشن است كه تدبیر دشمن در آن زمان نه به پیچیدگی امروز بود و نه ضرورت چنین كاری را احساس میكرد. آن زمان قدرت انقلاب را مثل امروز نشناخته بودند كه بخواهند یك اجماع جهانی برای حمله خودشان به ایران فراهم كنند لذا یك تقابل كوچك قومی و منطقه ای را سامان دادند و فكر هم میكردند كه این منازعه كوتاه و با موفقیت تمدن مادی به پایان خواهد رسید.صدام برای این جنگ دلایل متعددی داشت. مثل جاه طلبی خاص صدام، یا مناقشات مرزی فی مابین، یا انگیزههای قومی و نژادیَِ جنگ فارس و عرب. صدام واقعاً برای لجستیك این جنگ از انگیزه ناسیونالیستی عرب یا حتی از انگیزههای فرقه گرایی مذهبی نیز استفاده كرد و دنیای اهل تسنن را علیه ما تحریك كرد. اما این نوع تحلیل به صواب نیست كه بگوییم صدام مستقل از برنامههای جهانی عمل كرده است. هر اقدامی در این سطح در عصر سیطره جهانی قدرتهای بزرگ به نحوی است كه شرایط و معادلات جهانی سنجیده میشود، و با مجموعی از تدابیر سیاسی، چنین حركتی آغاز میشود.در عصر برنامه ریزی هماهنگ جهانی كه سازمانهای بین المللی حدود و مرزهایی كه دستاورد جنگ دوم بین الملل است را كنترل میكند و با تجاوزها مقابله میكند، شكل گیری یك جنگ هشت ساله به نحوی كه سازمان ملل دائماً به نفع متجاوز موضعگیری میكند یك موضوع بسیار مهم در تحلیل نهایی سطوح درگیر در این منازعه محسوب میشود. از طرف دیگر واقعا صدام دولت خود را یك عضو از جامعه جهانی و عضوی از بلوك سیوسیالیزم میدانست. كشورهایی كه دارای دولت بعثی بودند به خصوص عراق، ایدئولوژی شان ایدئولوژی سوسیالیستی بود و شكست آن ایدئولوژی در مقابل انقلاب به شكست آن دولتها و قدرتها هم ختم میشد.در مجموع دلایل زیادی بر این وجود دارد كه در پشت این منازعه یك اجماع در بلوك تمدن مادی وجود داشته است و اگرچه جنگ هشت ساله بر علیه انقلاب اسلامی ایران محاسبات دقیقه ای كه در جنگ تمدنها كه بعد از یازده سپتامبر برپا شد را در پشت خود نداشت اما اجماع در اردوگاه مقابل را در دل خود داشت. و صد البته این تصمیم، تصمیمی شتابزده بود كه ناشی از عدم آگاهی از توانایی های انقلاب داشته است. تصور ایشان از پایداری انقلاب اسلامی این اندازه نبود؛ فكر میكردند كه بین دو كشور همسایه جنگ راه میاندازند مثل جنگهای مشابه بی شماری كه در جهان هر از چند گاهی رخ میدهد. اما اینكه این جنگ با انگیزه ایمان در مقابل كفر هدایت شود و امام(ره) محور جنگ را به نفع ایمان برگردانند و در امت اسلامی و مردم ایران بصیرتی ایجاد كنند كه موضوع جنگ بین اسلام و كفر به تمام جهان اسلام صادر شود و مقاومت در مقابل فشار استكبار، سازمان ملل و سایر قدرت ها به به صدور معنویت در جهان بدل شود. برای آنها قابل محاسبه نبود. اگر این محاسبه را میكردند، ممكن بود از راهی كم هزینه تر اقدام كنند.امام خمینی كیست؟برای شناخت ماهیت این جنگ شخصیت امام را نیز باید بطور مجزا مطالعه نمود. كسی كه پرچمدار احیای معنویت است و یك چنین انقلابی را ایجاد و هدایت میكند، از مخاطرات عبور میدهد، تا مرز درگیریهای بزرگ بینالمللی پیش میبرد، به سران كفر در جهان نامه میدهد و در آنجا ختم مكتب مادی آنها را اعلام میكند، یك چنین انسانی یك انسان معمولی نیست. كسی كه در دل او ترس از هیچ مخاطره ای راه ندارد و قسم میخورد كه یك لحظه هم نترسیده است این انسان عادی نیست، به همین دلیل است كه تكیه گاه یك امت قرار میگیرد. چنین شخصیتی نه یك مرد بزرگ در جامعه كه ابرمردی تاریخی است و مدل حاكم بر شخصیت شناسی او نیز باید مدل شخصیت شناسی تاریخی باشد نه اجتماعی یا فردی.ما باید اندیشههای كلامی امام(ره) را و معرفتی كه امام(ره) نسبت به حركت تاریخ داشتند و معرفتی كه نسبت به موضع گیریهای انسانها در جامعه بینالمللی داشتند را درك كنیم. امام(ره) دقیقاً پرچم اسلام را در مقابل پرچم كفر در جهان رهبری میكردند و اگر از ادبیات عرفانی امام(ره) نیز بهره ببریم متوجه میشویم كه امام (ره) ابلیس را پرچمدار باطل میدیدند و میدانستند كه ابلیس انسان مختلف را با انگیزه های كوچك و بزرگ مادی مقابل پرچم حق قرار دهد.اصولا شخصیت امام و عظمت ایشان در این بود كه میتوانستند بر هر حادثه اجتماعی فائق آیند. اگر شاه واقعه 15 خرداد را پیش می آورد، امام از آن استقبال می كردند و آن را در حركت خود منحل میكردند و نمی گذاشتند سود چندانی به جبهه مقابل برسد. در این صفت خود نیز تا پایان عمر پا برجا بودند و هیچگاه موضعی پیش نیامد كه احساس شود امام(ره) در آن موضع احساس ضعف كرده اند.دكترینِ امام(ره) حركت به سمت ظهور بود و با حركت دادن جامعه جهانی در مسیر احیای معنویت، جهان را یك قدم به سمت ظهور و عصر حیات طیبه نزدیكتر كردند.بنابراین طبیعی است كه یك چنین انسانی به سرعت به عمق جبهه ای كه در مقابلش قرار گرفته بود پی ببرد و متوجه گردد كه در مقابل او دولت كوچك سوسیالیستی در همسایگی نیست. بلكه كلیت اردوگاه مقابل با یك سلسله محاسباتی این جنگ را به راه انداخته است. به همین دلیل انگیزه اصلی ایشان در جنگ، غلبه بر صدام و پس گرفتن خاك و تثبیت مرزهایی كه بعد ازجنگ دوم جهانی ابرقدرتها تعیین كردند نبود. از نظر امام(ره) جغرافیای عالم بر اساس جغرافیای مذهب و معنویت تقسیم میشود. كما اینكه امروز غرب نیز به دنبال آن است كه حتی جغرافیای سیاسی جهان را بر اساس قطب بندیها و دسته بندیهای اقتصادی جدید طراحی كند. امام(ره) یك وجب از خاك ایران را مصالحه نكرد اما انگیزه اصلی ایشان هم خاك نبود.آنچه از مجموعه عبارات و از شخصیت امام(ره) بر میاید آن است كه نگاه ایشان به تمدن جدید یك نگاه خاصی است، كه در آثارشان تعبیر به بت پرستی مدرن میكنند. بنابراین امام(ره) مأموریت خود را مبارزه با این بت جهانی و شكستن این بت و بیداری اسلامی، ایجاد احساس هویت جدید در جامعه مسلمانها برمحور تعلق به خداوند متعال و به نبی اكرم(ص) و اولیای دین(ع) و سپس سامان دهی، صف آرایی و مراقبه برای پیشرفت اسلام میدانستند. لذا امام(ره) معقتد بودند كه این حركتشان اولاً و بذات انقلابی جهانی است، لذا روی سخنشان با همه دنیای اسلام، بلكه همه آزادیخواهان، وجدانها و فطرتهای بشری بود. در همه موضع گیری های داخلی و خارجی نیز تصریح میكردند كه ما انقلاب خودمان را صادر میكنیم. تصریح میكردند كه ما سنگرهای كلیدی جهان را فتح میكنیم و ملتهای مسلمان را نیز دعوت به این كار میكنیم و از این مدعا هم هیچ ابایی نداریم. امام(ره) دائماً برای بسیج دنیای اسلام برنامهریزی میكردند و در مقابل دو جریان، یكی جریان نفاق داخلی دنیای اسلام، و دیگری جریان كفر مهاجم، از همه صحنهها استفاده میكردند.مثلاً روز قدس طرحی چند منظورهای بود كه امام(ره) همه مطالبات دنیای اسلام در مقابل كفر را از مجرای آن دنبال میكردند و الا مسأله خاك و یك مسجد كه نمی توانست به تنهایی چنین انگیزه بزرگی را در آن زمان ایجاد كند. از نگاه امام(ره) روز قدس یك پدیده چند منظوره است، كه ایده فلسطین را از ایده "یوم الارض" و ایده ناسیونالیستی یا گرایش به خاك و امثال اینها نجات داد و آن را به یك فرصت معنوی تبدیل كرد و از طرف دیگر همه مطالبات دنیای اسلام در مقابل كفر را در آنجا متمركز نمودند.امام(ره) جنگی كه بر سر دنیا باشد را ویرانگر میدانستند اما اصلاً هر جنگی را ویرانگر نمیدانستند. امام(ره) جنگی را كه برای احیای هویت تمدنی اسلام و فروپاشی بت پرستی مدرن است را یك جنگ كاملاً مقدس میدانستند، لذا هیچگاه دیده نشد كه امام(ره) از هزینه های جنگ سخن بگوید و از قسمتی از جنگ ابراز پشتیمانی كنند. البته ما آغازگر جنگ نبودیم و نخواهیم بود، اما حساب جهاد در راه خدا جداست كه امام(ره) آن را یك موهبت الهی میدانستند.اصول كلی مقاومت ایمانیبه طور كلی در جنگ بین اسلام وكفر:1- به طور كلی اگر حقیقت یك جنگ را در منازعه بین اراده های انسانی تحلیل كنیم، جنگ بر سر موضوع پرستش انسانها است. اما گاهی معبود هر دو طرف دنیاست و گاهی نیز معبود یكی دنیا و دیگری آخرت و كلمه حق و باطل است. ما باید یك اندیشه دفاعی همه جانبه برای جنگ حق و باطل داشته باشیم تا همه ابعاد جامعه را درگیر این جنگ كند و نباید فقط طراحی جنگ نظامی و دفاع نظامی كنیم. اگر همه صحنههای جامعه را صحنه درگیری ببینیم، باید برای پیشرفت در همه صحنهها برنامهریزی كنیم. اما ابزار اصلی ما در جنگ ایمان و كفر چیست؟ آیا ابزار طبیعی و ابزارهای غیر انسانی ابزار اصلی است؟ یا نه، مقدورات اصلی ما، آن روحیات و حقیقتهایی است كه در درون انسانها وجود دارد؟ به نظر میرسد مقدورات اصلی ما قسم دوم باشد.2- نكته دوم این است كه چه در دستگاه حق و چه در دستگاه باطل بدون امداد خدای متعال، هیچ نتیجهای حاصل نمیشود. یعنی حتی اگر دستگاه ابلیس پیروز میشود، این پیروزی بر اساس امداد الهی است، امّا امدادی كه در جبهه حق است، امداد محوری و امداد اصلی است. لذا خدای متعال تصریح میفرماید: اگر بیست نفر از شما باشند، بر دویست نفر از آنها غلبه میكنند. این معنایش این است كه میزان امدادی كه خدای متعال نسبت به جبهه حق میكند بسیار متفاوت است.اما ضعف دستگاه مادی در آن است كه در دستگاه معادلات ایشان نه انگیزه های انسانی را میتواند به طور كامل شناسایی كند و نه معادله امداد الهی برای ایشان قابل محاسبه است. در حالی كه امداد الهی اصلیترین معادلهای است كه باید كشف شود ولی ایشان اصلا متوجه آن نیز نیستند. خداوند به خصوص جهاد برای حفظ كلمه توحید را امداد میكند، ولو هیچ كس نباشد؛ اما در ذهن آنها این است كه پتانسیلهای مادی است كه با هم درگیر میشوند، مثل دو بردار نیرو كه در یك نقطه بهم میرسند. دقیقاً میخواهند بگویند دو تا جریان انرژی مادی است، كه با هم درگیر میشوند، پس نیروی قویتر برنده است.اما در دستگاه تحلیل ایمانی این امداد قطعی است و با نمونههایی كه در عصر ما و در تاریخ وجود داشته است، میشود این امدادهای غیبی را باذن الله تحلیل كرد. اما بسیار روشن است كه این محاسبه با عینك و كارشناسی مادی مقدور نیست و محاسبات دیگری میخواهد. گرچه این فرصت برای بیان چگونگی این محاسبات ترتیب داده نشده است اما اجمالا این است كه اصل در چنین میدانی، امداد الهی است. مثل بیان الهی در جنگهای صدر اسلام، وقتی میفرمایند: «ما شما را با ملائكه امداد میكردیم»، «نصرت آن است كه از طرف خدای متعال میآید» و... . پس اگر ما به وظیفهمان راعمل كنیم، خدای متعال نیز به وعده اش در امداد جبهه حق و كلمه توحید عمل خواهد كرد.اگر كسانی از جبهه حق مادی فكر كنند و تحلیل علمی و كارشناسی مادی داشته باشند، به ابزار ـ به خصوص امروز كه بسیار دقیق و فریبنده شده است ـ بهای تام خواهند داد و با ملاحظه كم و كیف سلاح دشمن خواهند گفت كه كاملا پیداست كه ما در این میدان شكست میخوریم و همین مطلب عامل تضعیف روحیه آنها میشود.3- شهادت طلبی: شهادت طلبی یعنی، یك انسان حاضر است برای وفای به معبود خودش، همه هستی خویش را بدهد و عبور از هستی خود را راه رسیدن به معبود بداند. اگر انگیزه انسان ارتقاء پیدا كند و بیش از دنیا را طلب كند و رسیدن به درجات قرب الهی را با گذشتن از دنیا ممكن بداند، پتانسیل و انگیزهای ایجاد خواهد كرد كه قابل مقایسه با كسانی كه برای دنیا میجنگند نیست. گرچه فداكاری بر سر دنیا هم یك ظرفیت و كارآمدی خاص دارد اما اصلاً ظرفیت این دو نوع انگیزه قابل مقایسه نیست. فداكاری درجاتی دارد و ما میدانیم كه گاهی انسان به مقام رضوان توجه میكند، مثل سیدالشهداء(ع)، چنین توجهی میتواند یك تاریخ را تحت تأثیر قرار دهد و اصل آزادی خواهی و معنویت خواهی و شهادت خواهی بقیه تاریخ را از دل خود بزاید. بسیاری از آثار عاشورا، به خاطر ظرفیت همان عبودیت و انگیزهای است كه حضرت سیدالشهداء (ع) و یارانشان داشتهاند. مراتب پایین تر فداكاری ایمانی هم مثل آن است كه انسان بهشت را بخواهد و برای عبور از دنیا به سمت بهشت و درجات بهشت فداكاری كند این نیز در مرتبه بالایی از توان را به همراه خواهد داشت كه با محاسبات مادی نمی توان اثرات آن را اندازه گرفت.ولی پایه انگیزههای مادی شدت روانی نسبت به خود دنیا است. دنیا خواستن؛ جتسجوی آب و خاك و یا زنده ماندن نام و نژاد خودش و تعلقات و هویت مادی خودش را در فداكاری از انواع این نوع انگیزش است. همه جنگهای مادی بر دوش همین ظرفیت چرخیدهاند. هیتلر با همین ظرفیتها بود كه توانست با دنیا بجنگند. اما این ظرفیت، با ظرفیت انگیزه الهی قابل قیاس نیست هم در مقیاس و هم در جهت.4- طبیعتا وقتی انگیزة حضور تفاوت پیدا كند، حتماً نحوه توازن نیروها، معادلات توازن، موضوع و معادلة تغییر موازنه قدرت نیز تغییر پیدا میكند. همچنین نحوة آرایش درونی و اركان ماشین جنگی ما و میدانهای درگیری متفاوت خواهد شد. اگر انرژی جنگ را تغییر دهیم اما ساختار جریان این انگیزه را تغییر ندهیم، این انگیزه شكست میخورد. جنگ ما یك جنگ نامتقارن بود و توازن نیروها به گونهای نبود كه در جنگ كلاسیك تعریف میشود. اگر ما میخواستیم میدانهای درگیری و نحوة آرایش نیروهای و نحوه موازنه قوا را به صورت كلاسیك تنظیم كنیم، و آن را مبنای پیروزی و شكست قرار بدهیم از همان اول شكست خورده بودیم. اگر جنگ هشت ساله ما و یا جنگ 33 روزه لبنان یا جنگ 22 روزه فلسطین به جنگ اسلحه و ابزار و میدانهای متعارف جنگ تبدیل میشد قاعدتاً شكست میخوردیم. این یك نكته كلیدی همیشگی است كه ما هیچ گاه در موازنه جهانی قدرت نباید به اصول متعارف و تكنیك های مادی جبهه خود را آرایش دهیم والا باید از اول اعلام شكست كنیم و معتقد باشیم كه ما در موازنه ضعیفتر هستیم و بنابراین نباید وارد این درگیری شویم، بلكه باید شرایط جهانی را بپذیریم.اما این كه ما توانستیم در میدان جهانی مبارزه وارد شویم و موازنه جهانی را به نفع اسلام تغییر دهیم ناشی از همین است كه امام(ره) ابتدا انگیزههای درگیری را ارتقاء بخشیدند و انگیزة دفاع از اسلام، توسعۀ معنویت، گسترش عبادت خدای متعال را به به انگیزه فداكاری و وصال در راه خدای متعال كه ما آن را شهادت طلبی میدانیم تبدیل كردند. آنگاه به طبع این ارتقاء انگیزه میدانهای درگیری را نیز تغییر دادند. میدانهایی كه امام در آنها مبارزه میكردند تنها در حوزه ابزار نبود. اصل در جهاد و درگیری، درگیری ارواح است. هدف برتری مادی نیست. بلكه ایجاد بصیرت بیشتر و بیداری بیشتر است. به تعبیر دیگر، میدان درگیری، میدان درگیری دو جبهه حق و باطل و نیروهای انسانی برای ایجاد بصیرت و بیداری در بین بشر و بیدار شدن فطرتها است. و در اینجا فداكاری، ریسك خطر، شهادت و خون دادن ضرب در عواطف و انسانیت شدید ابزار میدان است. استراتژی غلبه خون بر شمشیری كه از سیدالشهداء(ع) درس گرفته شده است همین است و همین استراتژی ما در مدیریت و تغییر وضعیت روانی جهان است و همین استراتژی ما در تغییر موازنه مدیریت نیروهای انسانی است. این كاری است كه امام(ره) با بصیرت انجام دادند.شیوه جنگی ما شیوه كلاسیك نبود، مقاومتی هم كه كردیم و غلبهای هم كه پیدا شد ـ حتی در میدانهای نظامی ـ مبتنی بر قواعد متعارف كلاسیك نبود. چه بسیار مواقع بود، كه حمله میكردیم و پیروز میشدیم در حالی كه قواعد پیروزی بر اساس محاسبات كلاسیك نبود. مثلاً توازن نیروی ما سه به یك هم نبود. یا دفاع میكردیم و پیروز میشدیم و آن توازنی كه در مقام دفاع میگویند نبود. یعنی حتی نیروهای ما یك سوم آنها هم نبود. ما در دفاع از خرمشهر تا چهل روز، و حفظ آبادان تا آخر، توازن نیروهایمان این گونه نبود. حتی در بعضی ازجبههها گاهی، ما یك تك دشمن را كه با یك تیپ كامل انجام میشد، با چند نفر نیروی محدود شكست دادیم. موارد زیادی از این نمونه داریم. در جنگ حزب الله هم همین الگو عیناَ به كار گرفته شد، و پیروزی آفرید. پس توازن نیروها در جنگ نامتقارن تغییر پیدا میكند. در میدان درگیری نیروی دریایی آنجایی كه ما با قایقهای تندرو در مقابل ناوها ایستادگی میكردیم، قطعاً توازن نیرو، توازن متعارف كلاسیك نبود اما ما موفق بودیم.دستاوردهای دفاع مقدسدفاع مقدس 8 ساله ملت ایران به رهبری امام(ره) یكی از مهمترین ابزار مدیریتی امام(ره) بود. این جنگ دستاوردهای مختلفی برای ما داشت كه امام(ره) قطعا این دستاوردها را بصورت آگاهانه تحصیل كردند.اولین دستاورد جنگ ما پرورش نیروی انسانی بود. در جنگ عدهای انسان خالصِ شهادت طلب كه از دنیا عبور كردند پرورش یافتند. چه آنهایی كه به شهادت رسیدند، چه آنهایی كه جانباز شدند، یا به اسارت رفتند. عدهای هم ممكن است جزو جانبازان نباشند، اما عرصه جنگ آنها را از بسیاری تعلقات مادی عبور داد. امام(ره) مثل یك معلم عرفانی كه شاگردهای خودشان را تربیت میكنند و آنها را به مرز یقین میرسانند. امام(ره) یك جامعه را از طریق این میدان جنگ به مرز فراغت از دنیا رساندند و از این طریق یك موج جهانی به سوی معنویت خواهی ایجاد كردند تا جهان نیز از بركت این جنگ بهره ببرد.دومین دستاورد این جنگ، ایجاد بیداری اسلامی است. یك روزی ممكن بود كسی بگوید كه ایجاد بیداری اسلامی یا صدور فرهنگ انقلاب، كه فرهنگ بیداری معنوی است، یك ادعا است. ولی امروزه كسی نمیتواند آن را انكار كند. ما بپذیریم یا نپذیریم، دشمن ما بخواهد یا نخواهد، دوستان ما بفهمند یا نفهمند، انقلاب اسلامی به یك بیداری معنوی و بالاتر به احیای هویت تمدنی تبدیل شده است. این چیزی است كه دشمن به خاطر آن جنگ جهانی راه انداخته است. اگر دشمن با یك چنین جبهه عظیمی رو به رو نشده بود و خود را در مقابل موج بلند فرهنگِ تمدن اسلامی نمی دید كه هجمه نظامی در مقیاس جهانی را طراحی نمیكرد. دشمنی كه احساس میكرد كاملاً مهیمن بر مذهب است و مذهب را به خدمت اهداف خود گرفته است مجبور شده است جنگ جهانی علیه مذهب راه بیاندازد. میگوید جنگ چهارم جهانی، جنگ تمدنی است، یعنی جنگ تمدن غرب و تمدن اسلام است.سومین دستاورد، هویت تمدنی برای مسلمانان است. معنی هویت تمدنی این است كه مسلمان امروزی، هویتی را كه در وجود خودش احساس میكند اولا یك هویت جمعی است؛ ثانیا این هویت جمعی هم از وابستگی به كلمه توحید و خدای متعال و نبی اكرم(ص) و اولیای اسلام پیدا شده است. یعنی هویت اولی كه در خودش احساس میكند، این است كه من متلعق به فرهنگ عبودیت و اسلام هستم و بقیه هویت خود را ذیل آن می بیند. كما اینكه مثلاً میگویند مردم ژاپن امروز، به گونه ای در نظام سرمایه داری پرورش یافته اند كه، خانه اصلی شان كشورشان است، خانه دومشان كارخانهشان است و خانه سومشان خانوادهشان است. امام(ره) كاری كردند كه مسلمانها هویت اولشان هویت اسلام است. امام(ره) این جنگ را به گونهای اداره كردند، كه نگذاشتند در داخل كشور هویت ناسیونالیستی زنده شود و گفتگو از عرب و فارس در مدیریت جنگ دخالت كند. آنچه را كه امام(ره) احیا میكردند، انگیزههای اسلامی و شهادت طلبی بود. بصیرتی كه در كشور ایجاد كردند، این بود كه جنگ، جنگ جهانی كفر و اسلام است. شما اگر در یك روستا میرفتید و میپرسیدید با كی میجنگید میگفتند با كفر جهانی.بنابراین امام(ره) واقعا این جامعه زمان خود را سرپرستی كردند. با انگیزه های ایمانی مردم، شرح صدر و بصیرت ایمانی ایجاد كردند و جنگ را به یك كارخانه تولید انسان و تولید معنویت تبدیل كردند. انسانهایی پرورش دادند كه از درگیریهای خرد عبور كرده بودند و از ملاحظه مخاطرات كوچك بالاتر رفته بودند و دشمن نمیتوانست آنها را درگیر مسائل خُرد نماید. سپس از طریق ادامه این جنگ و مدیریت آن، فرهنگ آن را در جهان اسلام گسترش دادند و ایجاد هویت تمدنی كردند. برای ملتها اثبات كردند كه میشود برای اسلام مقاومت كرد، پیروز شد. به همین دلیل است كه امام(ره) میفرمایند محصول دفاع مقدس اسلام خواهی مردم اروپا، اسلام خواهی مردم آفریقا، مقاومت در برابر كفر در اكثر نقاط عالم است.نقطه ضعف نیروهای انقلاب در جنگامام(ره) توانستند در طول جنگ جامعه خود و مؤمنین تحت سرپرستی خود را از مرز محاسبات مادی عبور دهند و تكیه گاه عمیقتری برای ایشان ایجاد كردند. امام(ره) قبلاً خود از این مرز عبور كرده بودند و ایمان به غیب داشتند و غلبه را غلبه بر اساس نصرت الهی میدانستند، نه بر اساس موازنه مادی. لذا جامعه تحت سرپرستی ایشان در دورانی كه لانه جاسوسی را گرفته بودند از آمریكا نترسید. در طول این جنگ، هیچ وقت خوف جدی پیدا نكرد. در جنگ شیمیائی و جنگ شهرها، وجدان عمومی جامعه را نترساند.بر این اساس، هدف مقاومت، میدانهای درگیری و توازن قوا در جبهه ایمانی متفاوت از جبهه استكبار شكل گرفت. وقتی امور دنیایی را هم از منظر آموزههای اسلامی نظاره كردیم، باید آرایش جبهه را تغییر میدادیم، پس به نرمافزار جدیدی نیازمند شدیم، كه بتواند این شیوههای جدید را در شكل جدید قاعدهمند كند. اما مشكل ما در جنگ این بود كه ما نتوانستیم نرم افزاری تولید كنیم كه به صورت هماهنگ این معادله جدید جنگ را قاعدهمند كند. ما باید معادله جدیدی كه بر مبنای به كارگیری انرژی جدید، اهداف جدید، ساختار جریان این انرژی و رسیدنش به هدف را طراحی علمی بدست میآوردیم تا از هماهنگی تخمینی به هماهنگی دائمی دست می یافتیم. اما متأسفانه بعضی از آنهایی كه امور جنگ و كشور را تدبیر میكردند، در مسیر بدست آوردن این فرمول گام برنداشتند و با اینكه گاها آنها هم در اعماق روحشان ادراكات معنوی خوبی داشتند، اما به علت سر و كار داشتن با محاسبات كارشناسی كه از طرف مقابل آمده بود، فضای كارشناسی ذهنشان را قفل میكرد. این ذهنیت بسته، اجازه عبور از مرز این محاسبات را نمیداد. همین مسئله موجب شد كه بخشی از كارشناسی جنگ و كشور با ایدههای امام(ره) پیش نرود.مثل وقتی كه میخواهید انرژی فسیلی یا شیمیایی را به انرژی مكانیكی تبدیل كنید، حتماً یك ساز وكار مشخصی میخواهد كه مثلاً موتورهای بنزینی یا گازوئیلی، با قطعات و ساماندهی خاص مكانیكی انرژی فسیلی را به انرژی مكانیكی تبدیل كند. ولی اگر بخواهید انرژی الكتریكی را به انرژی مكانیكی تبدیل كنید، در آنجا دیگر آن قطعات و سامان خاص آنها كارآمد نیست. طبیعتاً باید ساختار تبدیل این نیرو متناسب با خود این نیرو طراحی شود.اگر انرژی و آن نیرویی كه میخواهد جبهه درگیری حق علیه باطل را پر كند، محبت خدای متعال، میل به آخرت، میل به تقرب، میل به لقاء، میل به شهادت اخروی باشد، طبیعتاً ساختار جریان آن نیز متفاوت از ساختار انگیزه های مادی خواند بود و این احتیاج به یك محاسبه و نرم افزار خاص دارد. و مشكل ما همین بود كه نتوانستیم نرم افزار این جنگ را تولید كنیم. هر جا به ابتكار رزمندگان و عنایات خداوند فرمولی را به كار گرفتیم نتوانستیم از نظر علمی آن را به ثبت برسانیم و لذا در طول جنگ كم كم نیاز به محاسبات ما را به عقب بازگرداند و بعضاً از الگوهای خودمان دست برداشتیم و محاسبات كلاسیك و مادی متداول جلوه كرد و اصل شد. علت اصلی كند شدن روند دفاع مقدس و قبول قطعنامه و خوراندن جام زهر به امام عزیزمان همین امر بود. باید بپذیریم كه هر جا نتوانستیم نرم افزار علمكرد ایمانی جبهه خود را بیابیم و به هر علت به محاسبات كارشناسی مادی موجود تن دادیم، از اهداف و بركات و عنایات الهی دور شدیم و هرجا بر پایه ایمان عمل كردیم، ثمرات شیرین آن را چشیدیم.اما امام(ره) با پیش آمدن قطعنامه كار را توقف نكردند. پذیرش قطعنامه از سوی امام یك حركت تاكتیكی در مبارزه با جبهه مادی بود. رفتار و سخنان ایشان بعد از پذیرش قطعنامه شاهد این مدعاست كه ایشان از موضع انفعال بر نیامدند و باز خطوط مبارزاتی جدیدی را پیش بینی كردند كه آن سنگرها راه مبارزه و درگیری را برای دنیای اسلام باز نگه میدارد. و سپس از خدای متعال نیز مسئلت میدارند كه راه شهادت را به سوی ملت ما نبندد. امام(ره) نمی خواستند بگذارند در جامعه این احساس كه "مبارزه تمام شده است" پیدا شود. از نظر ایشان جنگ ویرانی و بدبختی نبود، كه بخواهیم از تمام شدن احساس سود به ما دست دهد؛ بكله دقیقا این احساس را در جامعه ایجاد میكردند كه بابی از حیات و معنویت و خیر و سعادت به روی ما بسته شده است و باید از خدای متعال بخواهیم كه از راه دیگری این باب گشوده شود، تا میل به تلاش و مجاهدت برای ارتقاء جامعه اسلامی و انسانی در وجدانها ریشه بدواند و رشد كند.امام پس از قطعنامه جبهه های جدیدی را گشودند مثل نامه ایشان به گورباچف و نحوه پاسخ به فرستاده او كه یك برخورد متعارف و دیپلماتیك نبود. بلكه بیشتر با شیوه انبیاء سازگار بود. بنابراین امام(ره) كار خودشان را در درگیری با تمدن مادی، و جبهه مقابل خودشان و فرهنگ مادی حاكم بر جهان تعطیل شده نمی دانستند و همیشه یا در حال مراقبت از تحركات دشمن بودند و یا گشایش جبهه های جدید بودند. از جمله اقدامات امام بعد از قطعنامه فتوای ایشان در خصوص سلمان رشدی بود. حتی بعضی از دوستان انقلاب در آن موقع متوجه آثار و پیامدهای مثبت و عظمت این فعل امام(ره) نبودند، ولی دشمن به خوبی فهمید و هنوز نیز دست از مقاومت در مقابل فتوای امام برنداشته است و بعد از امام(ره) هم دائم دنبال این بوده است كه، انقلاب اسلامی از آن موضع امام(ره) عدول كند. عكسالعمل امام(ره) در مقابل سلمان رشدی به حسب ظاهر یك موضع گیری كوچك بود، اما غیرت اسلامی را احیا كرد. امام(ره) از ارزشی دفاع كردند كه همه مسلمانها آن را قبول داشتند و دقیقاً نقطه درگیری فرهنگ مدرن با فرهنگ اسلام بود.درسهایی برای آیندهباید توجه داشت كه دشمن در سالهایی كه در مواجهه با انقلاب اسلامی بوده به شرح صدر در این تقابل دست پیدا كرده و عمق مبارزه و ابزارهای مبارزه او با انقلاب اسلامی نیز پیچیده تر شده است. به همین دلیل هم با پایان جنگ تحمیلی – كه باید در جای خود بررسی شود كه چرا جبهه مقابل تمام تلاش خود را پس از پیروزیهای سال 65 بر پایان جنگ استوار كرد- استراتژی جنگ فرهنگی و تهاجم فرهنگی را آغاز كرد. چرا جبهه فرهنگی را گشود و از كتاب آیات شیطانی تا كاریكاتورهای موهن از پیامبر عظیم الشان اسلام و ... را در دستور كار خود قرار داد. اردوگاه مادی، به عمق درگیری پیش آمده واقف شده بود و متوجه شده بود كه این موج به پا خاسته در حال فتح جهان است و سر برآوردن تمدن اسلامی قریب الوقوع است. تفاوت نظریه پایان تاریخ فوكویاما و برخورد تمدنهای هانتینگتون نیز در فهمیدن و نفهمیدن عظمت این موج جدید است. فوكویاما كه این موج جدید را ندیده بود و آن را قابل انحلال در لیبرال دموكراسی می دید پایان تاریخ را با پیروزی جبهه لیبرال دموكراس اعلام كرد اما همانطور كه دیدید در شكل گیری بحران اقتصادی مجبور شد به صدمه دیدن ارزشها و اصول غرب اعتراف كند و رسما اعلام كند بحران اقتصادی غرب یك بحران سیاسی است كه ریشه در به چالش كشیده شدن ارزشهای غربی دارد. اما هانتینگتون نیز كه به شكل گیری این تقابل تمدنی آگاه شده بود سعی كرد با شیطنتی خاص از اعتراف مستقیم به فعال شدن تمدن اسلامی به عنوان تنها تمدن قابل فعال شدن بپرهیزد. بنابراین با كمال آگاهی، تمدنهای موجود و فعال جهان را هشت تمدن اعلام كرد. در حالی كه در پایان نظریه خود به این نتیجه میرسد، كه آن تمدنی كه قادر به درگیر شدن با تمدن مادی غرب است، تمدن اسلامی است. پس برای تمدن اسلامی رقیب معرفی می كند، تا عظمت و ابهت این تمدن بشكند. و تمدن های دیگر را از جذب شدن به تمدن اسلامی منع گردند. یعنی نسبت به آنها تلقین و القاء خاصی میكند در حالی كه خودشان میدانند تمدنی كه ظرفیت رقابت با تمدن مدرن را دارد، تمدن اسلامی است. از طرف دیگر سعی نمود با یك انحراف جنگ را به گونه دیگر تعریف كند. آنچه تمدن اسلامی با آن درگیر است تمدن مادی سكولار بعد از رنسانس است نه تمدن مسیحیت. نقطه درگیری تمدن اسلامی، تمدنی است كه جهان را زمینی اداره میكند و تمدن بی خدایی است و بین دو هر اردوگاه ناشی از مدرنیزم مشترك بوده است. هانتینگتون سعی كرد رقیب تمدن اسلامی را یك تمدن مذهبی تعریف كنند، تا جنگ تمدنی اسلام با تمدن مادی را به جنگ صلیبی تبدیل كنند. طبیعتا سعی كردند با تكیه بر ارزشهایی جهانی است ـ كه بعضی از آنها هم ارزشهای فطری است نه ارزش های تولید شده در مدیریت جهانی ـ به جنگ فرهنگ و تمدن اسلام بیایند. در این مسیر به دو الگو میتوان اشاره كرد كه مورد اول تقریبا شكست خورد و دومی در حال جریان است.الف- یكی از مفاهیم بعد رنسانس تنزل مفاهیم قدسی به مفاهیم موهوم و تخیلی است تا با این حركت قدرت فداكاری بشر در راه مفاهیم از بین برود و به تبع از تأثیر دین در سرنوشت اجتماعی و شاكله تمدنی بشر تا حد ممكن كاسته شود. بر اساس فرهنگ مدرن، آزادی انسان در حدی است كه می تواند قدسیات معنوی را هم هتك كند. یعنی لیبرالیزم سیاسی به لیبرالیزم فرهنگی ختم شده است. اما این همان نقطه ای است كه ادیان الهی آن را امضاء نمیكنند. از مسائل مورد اجماع و وفاق قطعی فقه اسلام و همه فرقه های مذهبی اسلامی و حتی همه ادیان الهی است كه هتك انبیاء جایز نیست. امام در فتوای خود در خصوص آیات شیطانی دقیقا روش ایشان برای به تزلزل در آوردن پایه های اعتقادات عمیق دینی را به یك جبهه مقاومت بر علیه آنها تبدیل كرد. بنابراین امام(ره) با شفاف سازی موضع درگیری خود و بیداری اسلامی در مقابل این فتنه غیرت اسلامی را در این جبهه و شاید در بسیاری جبهه های دیگر احیاء كردند و امروز می بینیم كه هر گونه در این جبهه با مواجهه جدی در جهان اسلام روبرو میشود. شاید بتوان مدعی شد كه در این قسمت از جبهه فرهنگی شكست خورده اند.ب- انقلاب اسلامی بعد از پیروزی و به خصوص اشغال لانه جاسوسی و بعد از جنگ هشت ساله، تبدیل به یك الگوی بدون بدیل برای ملتها شد. طبیعی است كه دشمن به پتانسیل انقلاب اسلامی و این كه می تواند یك رقیب جدی او باشد پی برد؛ بخصوص بعد از آنكه امام(ره) فروپاشی شوروی را قبل از وقوع آن پیشبینی و اعلام جهانی كردند. بنابراین جبهه مقابل همیشه همه گزینه های ممكن را بر روی میز فعال نگاه داشته است. از جمله كارها این است:1- كه به دنبال اختلاف در درون این جبهه و ایجاد اختلاف ایدئولوژیك و حتی فرقه ای در درون حهان اسلام افتاد.2- سپس سعی كرد در درون این جبهه الگوی واحد را بشكند و الگوهای بدلی بسازد به طوری كه توجهات به یك سو معطوف نگردد.3- تحریف آرمان های اسلامی در جهان است.بدلسازی اولا جلوی وحدت نیروها را می گیرد، ثانیا بسیاری از نیروها را جذب این بدلها می كند و آنها را كنترل می نماید و ثالثا از طریق این بدلها اصل تحریف میشود.هر سه این آرمانها در مقیاس ملی توسط رژیم پهلوی و در مقیاس جهانی توسط جبهه مقابل محقق شد. رژیم پهلوی برای گروههای مبارز بدل سازی میكرد و سپس با جمع كردن بسیاری از مبارزین گرد آنها سعی میكرد مبارزه را كنترل كند و در لحظه مناسب آنها را محاصره می كرد و از بین میبرد. در ایجاد مدل طالبانی و بعد هم بن لادن و القاعده نیز این پروژه در سطح جهانی رخ داده است.طالبان با تشكیل یك حكومتی كه به بعضی از ظواهر اسلام بدون توجه به باطن آن، اهمیت جدی میداد یك دولت كوتاه مدت تشكیل داد و میبینید غرب در تبلیغات خود هنوز هم هویت احكام اسلام را بر اساس واقعیتهای رخ داده در آن دوره تبلیغ می كند و دین اسلام را به یك ظواهر خشن غیرقابل انعطاف و ظواهری كه ظرفیت مدیریت جامعه جهانی را ندارد، معرفی می كند. با این الگوی حكومت دینی و حكومت اسلامی، جامعه جهانی را با یك حیرت مواجه می كرد كه اسلام حقیقی كدام است تا یك نفرت عمومی نسبت به اسلام ایجاد گردد.دشمن به دنبال تبدیل چهرة مبارزههای عدالت خواهانه به تروریسم كور بود كه باز هم القاعده اسلام بنیادگرا را به عنوان یك جریان خشن كه هم درون دنیای اسلام و هم بیرون آن را مورد تجاوز كور قرار میدهد معرفی كرد و با این بدل مفهوم جهاد، مفهوم شهادت طلبی اسلامی، مفهوم حكومت دینی و نماد حكومت دینی تحریف شد.اما ظرفیت انقلاب اسلامی به گونه ای است كه دشمن در این امر هم موفق نبوده است. مبارزین ساختگی آنها به یك مبارزه كور و خشن كه با دشمنان اصلی نیز درگیر نشده
https://tavoosebehesht.ir/node/6665
افزودن دیدگاه جدید