فردی تکرار نمیشود، بازآفرینی میشود
ابراهیم زاهدی مطلق، نویسنده و روزنامهنگار، در یادداشتی که در کتاب «یادنامه امیرحسین فردی» منتشر شده است، مینویسد: «قرار شده است من درباره وجه روزنامهنگاری و رسانهای امیرخان فردی بنویسم. به همین دلیل پیش از شرح او در قالب رسانه، باید نکتهای رسانهای را به تعریف برسانم. در حرفه ما روزنامهنگاران، شیوهای هست به نام بازآفرینی خبر.
ابراهیم زاهدی مطلق، نویسنده و روزنامهنگار، در یادداشتی که در کتاب «یادنامه امیرحسین فردی» منتشر شده است، مینویسد: «قرار شده است من درباره وجه روزنامهنگاری و رسانهای امیرخان فردی بنویسم. به همین دلیل پیش از شرح او در قالب رسانه، باید نکتهای رسانهای را به تعریف برسانم. در حرفه ما روزنامهنگاران، شیوهای هست به نام بازآفرینی خبر.
بازآفرینی برای خبرهایی به کار میرود که ظرفیت توسعه داشته باشند؛ یعنی اهمیت و درجه تأثیرگذاریشان به زمان تولید یا انتشارشان محدود نمیشود. در این شیوه، روزنامهنگار به سراغ خبرهایی میرود که یک بار تولید شدهاند و یک بار از تمام زاویههای ذهنی مخاطب خود عبور کردهاند. خبرنگار تیزبین، اینگونه خبرها را نه فقط به دلیل ظرفیتهای توسعهای شان و اینکه از درجه اهمیت بالایی برخوردارند، بلکه مهمتر از آن، به آن دلیل که یکبار در ذهن مخاطب نشستهاند، بازآفرینی میکند. خبرنگار آگاه از زیر و بم خبر و کارکرد آن، به خوبی میداند مخاطب به شرط رفاقت، اخبار را بهتر میپذیرد و در جانش جای میدهد. این رفاقت به خود خبر برمیگردد نه به خبرنگار، خبرنگار باید بتواند خبرش را با مخاطبش رفیق کند. رفاقت با خبر و دلبستگی به آن، عنصر فراموش شدهای در جریان خبری کشور ماست که رسانهها از آن غافل هستند. بنابراین نمیتوان امید زیادی به تأثیر واقعی خبر در کشور ما داشت. اما امیرخان از معدود نویسنده-روزنامهنگارانی بود که به اهمیت رفیق شدن مخاطب با خبر واقف بود. او این دانش را مدیون نویسندگی خود بود فردی، نویسندهای به روز بود. همانطور که روزنامهنگاری بود آشنا با رموز داستانی و تأثیرش در کار گزارش یا دیالوگنویسی. امیرخان، کیهان بچههایش را با همین شیوه پیش میبرد. همانطور که جلسههای مسجد را نیز با همین شیوه به روز نگه میداشت و همانطور بعدها که مسئولیت صفحه فرهنگی(ادب و هنر) روزنامه کیهان را به عهده گرفت، با همان شیوه پیش میرفت. کیهان بچهها با تأسیس جلسههای هفتگیاش در دهه شصت- چه برای مخاطبان خردسال شاپرک و چه برای مخاطبان نوجوان به داستانهایی دست یافت که هنوز هم آرزوی هر نشریهای در کشور است. نویسندگانی نونفس و تازه قلم به جامعه مرعفی کرد که هنوز نفسشان گرمیبخش کتابهای کودکان و نوجوانان است. او بازخوانی خبر را تا آنجا پیش میبرد که خبر کهنهای بتواند یک تأثیر تازه به جا بگذارد. به یاد دارم، با امیرخان در حدود سال 75 مصاحبهای کردم. از جلال آل احمد یاد کرد و گفت: «جریان داستانی ما در زمان جلال با امروز تفاوت دارد. به این معنی که داستاننویسی در زمان او، حکم مهاجم در فوتبال را داشت. باید چشم به دروازه حریف میدوخت تا گل بزند. اما امروز ما در جایگاه مدافع هستیم. باید از گلی که زدهایم، دفاع کنیم.» این هوشیاری او به معنای ایدئولوژیک نگاه کردن به ادبیات از آن نوعی که مارکسیستهای وطنی میگویند، نبود؛ بلکه وظیفهشناسی اش در مقابل مخاطب را نشان میداد که برایش خبری را بازآفرینی میکرد. پاسخ به نگاه ایدئولوژیک به هنر را هم در رمان اسماعیل میدهد. اگرچه نهچندان عمیق، اما در مواجهه با آن مبارز چپگرای تبریزی به نقد این فکر میپردازد. امیرخان میدانست جلسههای داستانخوانی و نقد آن و بیرون کشیدن کارهای خوب برای چاپ، به معنی نو شدن مجله در هر شماره است و البته نویسنده نو داشتن در هر دورهای از فصل کار، اینها را او از مسجد جوادالائمه(ع) همراه خود آورده بود. همانطور که بخش قابل توجهی از داستانخوانهای مسجد را تبدیل به داستان نویس کرد و اولین کتاب سوره(بچههای مسجد) را به چاپ رساند. این همه اتفاق را به یکدیگر ربط دادن، فقط از ذهن غریزی و ذاتاً روزنامهنگار و رسانهای یک انسان برمیآمد که فردی واجد آن بود. امیرخان به خوبی بلد بود که یک تیم را جمع و جور کند و در یک جهت راه ببرد. او توپ داستان را در زمین مسجد با داستان رفیق شدند، امیرخان به بازخوانی خبر پرداخت. خبری که این بار داستان بود. بازخوانی جلب و جذب افراد از محله جی و اطراف آن و هدایتشان به مسجد و سپس راه دادن این جمع به جلسههای کیهان بچهها. اینها نشان از یک طراحی رسانهای و تأثیرگذاری خبری داشت، تفکری که تمام دوستان و همراهان فردی در مسجد طی مصاحبههای این سه هفته به آن اشاره کردهاند. اشارات یکسان و تقریباً شبیه به هم از دوستان و همراهان امیرخان، گویای صداقت او و هدفدار بودن اوست. چیزی که خود گویندگان هم وقتی در کنار هم قرار میگیرند و حرفهای دیگری را میشنوند، حیرتشان از این همه ذهن برنامهریز آشکار میشود، اما امیرخان به راستی این هم برنامهریز و شگفتانگیز نبود. او یک انسان ذاتاً رسانهای و غریزی بود. صداقتی داشت که رفتارهایش را به رفاقت تبدیل میکرد و رفاقتی داشت که در بازخوانی آن، یکرنگیاش باعث اعتماد و تأثیرگذاری بیشتر میشد. حالا حضور امیرخان فردی در زندگی تکتک بچههای جوادالائمه(ع) از همیشه پررنگتر شده است. درست از روزی که تلفنها و پیامکهای نانجیب خبر مرگ او را دادند. ما نشانیهای غلط از مرگ و فراموشی داشتیم که از رفتن او غمگین شدیم. ما تصور غلط داشتیم که گمان کردیم فردی را از دست دادهایم. به نظرم میآید که تازه او را به دست آوردهایم، اما به دستآوردنی درست و عقلانی. حالا او مثل یک خبر مهم و تأثیرگذار، دارد بازآفرینی میشود. خبری که ذاتاً توسعهپذیری است. خبری که اهمیت آن به رفاقت مخاطب با آن است. امیرخان همچنان در حال تشکیل جلسه است. اگر بشماریم جلسههایی که در همین چند وقت به خاطر او و به نام او میان بچههای مسجد با خودشان یا با دوستان و رفقای قدیم از روستایش تا محل کارش تشکیل شدهاند، شاید عددی سه رقمی شود. جلسههایی که این بار از دل آن، خود فردی بیرون میآید؛ همان فردی که ناشناس مانده بود.
https://tavoosebehesht.ir/node/8398
افزودن دیدگاه جدید