لابهلای تصمیمهای انقلابیمان، به دهات خودمان برگردیم!
کمی با بچهها فوتبال و پینگپنگ بازی کنیم و کمی همراه آنها مطهری، بهشتی، شریعتی، خامنهای بخوانیم. نه با هدف انتخابات، که با هدف احیای نسل انقلابی مطالبهگر و عدالتجو.
کمی با بچهها فوتبال و پینگپنگ بازی کنیم و کمی همراه آنها مطهری، بهشتی، شریعتی، خامنهای بخوانیم. نه با هدف انتخابات، که با هدف احیای نسل انقلابی مطالبهگر و عدالتجو.
يادداشتي از مصیب علی اکبرزاده چند سال قبل، شاید سال 91، برای اولینبار و به بهانه گرفتن دیویدیهای جشنواره عمار با یکی از دوستان به ساختمان جبهه فرهنگی انقلاب (راه) در خیابان 16 آذر رفتم. اتفاقا آنجا بودیم که وقت اذان شد و من در ذهنم جستوجو میکردم که در این اطراف، نزدیکترین مسجد کجاست. جواب سادهای شنیدم که آن زمان باور و پذیرش آن برایم سخت بود: «مسجد کمی دور است، خودمان اینجا نماز جماعت میخوانیم» و بساط جماعت در وسط حسینیه هنر برپا شد و «يکي از ما که زنجيرش رهاتر بود، بالا رفت» و به امامت ایستاد و الباقی به او اقتدا کردیم. بعد از نماز همگی خرم و خندان قدح باده به دست، سرمست از اقامه نماز جماعت در اول وقت بودند و من هاج و واج مانده بودم که یعنی چه؟! چرا عوامل جشنواره «مردمی» فیلم عمار نمازشان را در همینجا میخوانند و زحمت به خود نمیدهند تا نماز را در مسجدی، همراه با «مردم» بخوانند. مدتی گذشت و غیر از جبهه فرهنگی انقلاب، به جبههها و سنگرهای دیگر انقلاب اسلامی در خیابانهای مختلف تهران گذارم افتاد و با بعضی از سرداران و افسران مختلف جنگ نرم آشنا شدم. کمکم متوجه شدم که در بنگاههایی که به نام جبهههای مختلف فکری و فرهنگی و خانههایی که به اسم فیلم و موسیقی و مستند و کارتون و گرافیک و ... بنا شده است و عدهای افسر و سردار جنگ نرم مشغول ادای تکلیف هستند، همگی در ساختمانشان اتاقکی دارند که نمازخانهای است و نماز جماعت اول وقت در آن برگزار میشود. بعدا با خیلی از این دوستان آشنا شدم که از دهات و شهر خود بریده بودند و گهگدار فقط برای دیدار با خانواده به دیار خود میرفتند و مقیم تهران شده بودند. یعنی اطراف خودم بچههای دغدغهمندی را میدیدم که از شهر و دهات خود به تهران کوچ کرده بودند و در جبهه، خانه یا ... مرکز فعالیت خود مستقر بودند و با حلقه محدود اطرافیان خود که عموما از جنس خودشان بودند، مسائل انقلاب را تحلیل میکردند و همانجا هم نسخهاش را میپیچیدند و به محصول میرسیدند و از طریق فضای مجازی به انبوه مخاطبان خود میفرستادند. انقلابیونی که شاید در طول هفته با ده نفر خارج از محدوده رفقای خودشان ارتباط نداشتند و در محیطی ایزوله نفس میکشیدند؛ اما برای انقلابیگری مردم کل ایران نسخه تجویز میکردند. نسخههایی که به «همنفسی» با مردم نمیانجامید و از طریق دیجیتالهای الکترونیکی برایشان پست میشد. بعدها خودم هم به همین بلا دچار شدم و دیگر برایم عجیب نبود که چرا نماز جماعت را در محل کار میخوانیم و غذا را همانجا میخوریم و احتمالا همانجا هم شب به استراحت میپردازیم. به نظرم یکی از ایرادهای جریان انقلابی، همین ایزوله شدن ماست. مایی که در میان مردم نیستیم و از دور داریم برایشان نسخه تجویز میکنیم نه در میانشان میرویم و نه به میان خود راهشان میدهیم. کار انقلابی را در جمع شدن در تهران و در ساختمانهای ایزوله و انجام کارهای ملی با بودجههای نجومی تعریف کردهایم و از شهرهای خود بریدهایم. از انجام کار کوچک ابا داریم. عارمان میشود برویم و در مسجدی در کنج روستایی و چند بچه را کنار خود بنشانیم و با او همصحبت شویم. هم با آنها فوتبال بازی کنیم و هم اندکی تفکر انقلابی را برای شان بگوییم. باید حتما مقیاس کارهایمان جهانی باشد والا ذوق و استعداد و دانش و هنرمان به هدر رفته است. نمیخواهم تحلیل انتخاباتی ارائه کنم و شروع کنم به شریح علت شکست نیروهای انقلابی در انتخاباتهای اخیر. سوادش را هم ندارم. تا الان که هنوز چند ساعتی از پایان انتخابات نگذشته است، مطالب متعددی دیدهام که جوانان انقلابی را به شروع کار دوباره و تلاش برای روشنگری و ترویج گفتمان اتقلاب اسلامی دعوت میکند. غرضم از این نوشته این بود که بگویم لابهلای تصمیمهای انقلابی که میگیریم، تصمیم بگیریم که به مسجد شهر و محله خودمان برویم و آنجا سنگر بزنیم. شاید نتوانیم کار بزرگی آنجا بکنیم. شاید توان و استعداد شهر و روستای ما به اندازهای نباشد که محصول استاندارد تولید کنیم، اما مطمئن باشیم که تاثیر این کارهای خورده ریز در «همنفسی»، کمتر از کارهای استاندارد مجازی نیست. کمی با بچهها فوتبال و پینگپنگ بازی کنیم و کمی همراه آنها مطهری، بهشتی، شریعتی، خامنهای بخوانیم. نه با هدف انتخابات، که با هدف احیای نسل انقلابی مطالبهگر و عدالتجو.
https://tavoosebehesht.ir/node/7025
افزودن دیدگاه جدید