مشکل جبهه فرهنگی، غفلت از فرصتهاست
بسیار توصیه شدهایم به اینکه قدر نعمتهایی را که داریم، بدانیم؛ اما مانند ماهیِ داخل آب، ارزش آب را نمیفهمیم. بعضی از نعمات از فرط بداهت گم شدهاند: «یا من اختفی لفرط نوره». مشکل عمدهی جبههی فرهنگی انقلاب، غفلت از فرصتهاست. غفلتی که علل مختلفی هم ممکن است داشته باشد. بسیار توصیه شدهایم به اینکه قدر نعمتهایی را که داریم، بدانیم؛ اما مانند ماهیِ داخل آب، ارزش آب را نمیفهمیم. بعضی از نعمات از فرط بداهت گم شدهاند: «یا من اختفی لفرط نوره». مشکل عمدهی جبههی فرهنگی انقلاب، غفلت از فرصتهاست. غفلتی که علل مختلفی هم ممکن است داشته باشد. شاید یکی از علتهایش این باشد که چون یک دورهی نسبتاً طولانی از اوپوزیسیون بودن را تجربه کردیم -در دورهی ریاست جمهوری های قبل- صرفاً «به تهدیدها نگاه کردن» در ما نهادینه شده است. دائم نگرانیم و تهدیدها را بیشتر از فرصتها میبینیم و در همان فضا گیر کردهایم. از فرصتهای پیشروی جبههی فرهنگی انقلاب، چند عنوان را به عنوان نمونه ذکر میکنیم: معارف اسلامی، اقیانوسی بیکران و فرصتی بزرگ مجموعهی مفاهیم و معارفی که در مکتب اسلام وجود دارد، اقیانوسیست بیکران. اقیانوسی که هر چه از آن استخراج کنیم، تمام نمیشود. از قرآن و تفسیر گرفته، تا اخلاق، کلام، فقه و تاریخ اسلام. اینها وجود دارند، اما تا کسی به سمتشان نرود بهرهای نخواهد برد! «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست». اگر امام خمینی توانست انقلاب اسلامی را به پیروزی برساند و جمهوری اسلامی را تأسیس کند؛ بخاطر آن بود که ظرف وجودی خویش را از این اقیانوس معرفتی لبریز کرده بود. مثلاً امام با بهرهگرفتن از فقه، بدون اینکه حرف جدیدی را مطرح کنند، ولایت فقیه را از عمق این معارف استخراج میکنند. با اینکه تمامی بحث ایشان مبتنی بر همان معارفی است که طی صدها سال قبل وجود داشته؛ اما میبینیم که کاملاً فضا عوض میشود و مردم درمییابند که مبتنی بر همان فقه اسلامی، چه حرفهای ناگفتهای وجود دارد. در همین فتنه اخیر، بعضی از دوستان به اشارهی رهبری شروعکردند به بازخوانی حوادث تاریخ اسلام. ما فکر میکردیم ماجراهای جنگ جمل و صفین را تماماً میدانیم. اما وقتی کسی همت کرد و از همین منابع موجود، این ماجراها را دقیق استخراج کرد، دیدیم که چهقدر حرفهای ناگفته در این مورد وجود داشته و ما از آنها بیخبر بودیم. در بحث معارف قرآنی، اخیراً جلسهای را خدمت دکتر عباسی بودم. ایشان، تحت عنوان “کلبه کرامت” سرفصلهایی را استخراج کرده بودند که اگر کسی در مقابلش قرار میگرفت، واقعا مبهوت میشد. خب! این همه مفاهیم قرآنی داریم که میتوانیم از آنها استفادههای زیادی بکنیم. اول انقلاب را هم که نگاه کنیم خیلی رویکرد به قرآن جدیتر بوده است. به طوری که مردم عادی هم دهها سوره و آیهی قرآن را حفظ بودند و جالب اینکه خیلی درست و دقیق در موضع خودش آنها را مورد استفاده قرار میدادند. یعنی آیات قرآن را تلاوت میکردند، نه اینکه فقط به قرائت آن بسنده کنند. اجمالاً اینکه یکی از فرصتها و منابع و فرصتهای عظیمی که ما در اختیار داریم همین معارف ماست. معارفی که در آن بنبستی وجود ندارد و دائم و نو به نو حرفهای جدید میآورد. که هر چه ما ظرف ببریم، خدا که بخیل نیست؛ ظرف را پُر میکند. اسلام محقق، نعمتی که چمرانها از آن محروم بودند فرصت بعدی «اسلام محقق» است. اسلام محقق، همین مجموعهی عظیمی از الگوها و نمونههای تحقق یافته اسلامی است که ما در پشت سر خود میبینیم. آرمانهای که در عرصه تحقق، بروز کرده، به ظهور رسیده و به شکل عینی قابل مشاهدهاند. شهید چمران در جامعهای به دنیا آمد که پیش از او، چمرانی نبود. شهید همت، بهشتی، رجایی و بسیاری از شهدای اول انقلاب هم همینطور. خود امام و بسیاری از شاگردان او هم. در صورتی که امروز این الگوها پیش چشم ما هستند و حجت را بر ما تمام میکنند؛ اما ما متوجه نیستیم. چون در دامنه کوه زندگی میکنیم، عظمت کوه را نمیفهمیم. کافیست کمی فاصله بگیریم و از بیرون نگاه کنیم، آنوقت میبینیم که مثلاً عرصه دفاع مقدس، چقدر «اسلام محقق» دارد. یا خود انقلاب اسلامی. باید اینها را کشف کرد. بعضی به همتِ عدهای کشف شدهاند که برکاتش را امروز میبینیم؛ به طوری که امروز مهمترین منبع تغذیهمان دفاع مقدس است. گروه کوچکی مثل آقایانِ کمری و سرهنگی و بهبودی؛ آن زمان کانکسی در حوزه هنری تهران گذاشتند و شروع کردن به جمع کردنِ خاطرا ت جنگ. آن زمان کسی فکر نمیکرد که این ممکن است تبدیل بشود به یک شاخه بزرگ در ادبیات ایران و تاریخنگاری آن. ولی امروز میبینیم که این اتفاق افتاده است. یا راهیان نور، یادگاران شهدا و … جامعه ما از اینها تغذیه میکند. اما باید بدانیم که انقلاب اسلامی فقط در دفاع مقدس خلاصه نمیشود. خود انقلاب، ظرفیتِ زیادی دارد که ناشناخته مانده. گفته نشده، دیده نشده، و به نسلهای جدید نرسیده است. و جالب اینجاست که وقتی نمونهای قابل توجه منتشر میشود، چهقدر مورد استقبال قرار میگیرد. مثلا در همین ماجرای فتنهی پارسال؛ اگر ما پیش از آن، تاریخ انقلاب را درست به نسل جدید منتقل کرده بودیم، فتنه خیلی راحتتر از بین میرفت. اگر جوانها میدانستند که پنجاهوهشت تا شصت، چه اتفاقاتی افتاده و چه ماجراهایی گذشته، و اگر این ماجراها برایشان درست تبیین شده بود و ما داشتههای تاریخیمان را در اختیار داشتیم و حافظه تاریخیمان پاک نشده بود، اصلاً فتنه اوج نمیگرفت. لزوم ثبت تجربیات در جبهه فرهنگی به دوستان میگفتم اگر یک نفر به شما بگوید که آیا میدانید آن زمانیکه با عراق میجنگیدیم، در یک جنگ با پاکستان بودیم و صدهزار نفر هم در آن جبهه جنگیدند؟! خیلی تعجب آور است، نه؟ مگر چنین چیزی ممکن است ؟ ولی ما واقعاً یک چنین جنگهای مغفولی داریم. جبهه فرهنگی یک چنین جبههای بود. صدها هزار رزمنده در این جبههها جنگیدند. امام دههزار هسته مقاومت فرهنگی در این کشور ایجاد کرد. یعنی در هر مسجدی، هر حسینیهای که وارد میشوید هر طرفش یک کار جدی انجام میشد. یک کار واقعی، عملیات، نه مانور. کتابخانهای بود، گروه سرود یا تئاتری بود. جلسهی قرآنی بود، یک فعالیت تجمعی وجود داشت. دهها هزار هسته مقاومت فرهنگی وجود داشت. ولی امروز یک صفحه کاغذ از اینها نیست. یک کتاب راجع به میلیونها نفر ساعت کاری جدی، واقعی و مؤثری که در آن دوران انجام شده نیست. کار صورت گرفته، عملیات انجام شده که فتنههای سال شصت خوابیده. بچهها کارکردند ، تجربهکردند، هزینهدادند. آقا سال قبل در دیداری که با هنرمندان دفاع مقدس در ماه مبارک رمضان داشتند، تعبیر خیلی زیبایی فرمودند؛ خیلی نکته ظریف و مهمی است که اهمیت کار فرهنگی را نشان میدهد. فرمودند: یک ملت هزینهی زیادی میدهد تا به تجربهای برسد. مثل تجربهی انقلاب و تجربهی جنگ. تجربهی جنگ خیلی تجربهی تلخ و سختیست. انواع و اقسام فشارها، تهدیدها، خطرات و …… خود ما هشت سال جنگ را از سر گذراندهایم. کسانیکه در این میدان رفتند، با مرگ مواجه شدن، دست و پنجه نرمکردند، از لحظ روحی و از لحظ شخصیتی به یک تجربه، دریافت یا تلقی جدیدی از عالم، به یک تلقی جدید از روابط انسانی و… رسیدند.” ایشان فرمودند: “ببینید. کار فرهنگ چیست؟ شما یک کتاب راجع به جبهه میخوانید. یک روز هم جبهه نبودید. اصلاً ده سال بعد جنگ متولد شدید. همان تجربه که همان آدم، آن همه هزینه برای بدستآوردن آن داده، برای شما در یک مراتبی بازآفرینی میشود.” کار فرهنگی یعنی این. یعنی اینکه نگذاریم تجربهای واقعی – که ما در عرصه عینی و عملی داشتیم- از دست برود. اینها را ثبت و بازآفرینی کنیم. امکان تداعی آن را چه در نسل حاضر، چه نسل آتی ایجاد بکنیم. این یعنی کار فرهنگی. در جبهه فرهنگی هم همین است. نمونههای مغفول ما امروز باید فیلدها را زیاد کنیم. ما باید به مجموعهی ادبیات و فرهنگمان شاخه اضافه کنیم. دفاع مقدس تثبیت شده. هر چهقدر جریان روشنفکری و جریان معاند تلاش کند که آن را نابود کند، نمیتواند. برای جبهه فرهنگی هم باید این اتفاق بیفتد. هزاران کتاب در مورد آن میتواند منتشر شود. از فلان گرو سرود توی فلان مدرسهی کرج تا فلان گروه تئاتر تو فلان روستای سبزوار. خاطراتشان را که میخوانی در حد یک کتاب است و جذاب. پر از ماجرا، پر از فراز و فرود. فکر میکنم مسجد کرامت بود که دوستان کار کرده بودند. مسجدی که آقا در مشهد بودند. یکی گفته بود که بعد از اینکه ما فضای مشهد را اشباع کردیم و کارمان تمام شد، آقا ما را یکی یکی میفرستاد شهرهای مختلف که به اصطلاح بروید و شهرهای دیگر را هم آلوده کنید. شیوهی ما چه بود؟ مثلاً میرفتیم فلان شهر میخواستیم ملت رو جمع کنیم؛ ابزاری که داشتیم مجلس ختم بود. مثلاً مینوشتیم به مناسبت درگذشت حاج علی خمره باف مجلس ختمی در فلان جا برقرار است. گفت یه بار ساواک من را گرفت؛ بعد این آگهیِ ختمها را جلویم گذاشت و گفت:” پدر سوخته تو چند بار بابات مرده. یه بار تو سبزوار مرده،یه بار تو فریمان، یه بار …”. دهها هزار نفر در جهاد سازندگیِ اول انقلاب فعالیت میکردند و یک جنبش عظیم را سامان دادند. بچهها از دانشگاه امیرکبیر و تهران میرفتند در روستاهای جنوب سیستان کار میکردند. یک کتاب یا یک مصاحبه راجع به آن نیست. یک کتاب راجع به نهضت سواد آموزی نیست. در عرصههایی هم که کار شده، میشود با سوالهای جدید سراغ دفاع مقدس رفت. میتوانید با سوالهای جدید، حرفهای جدید بگیرید. ضمن اینکه حتی در دفاع مقدس که ما خیلی کار کردیم تعبیر آقا این است که:” کاری که در حوزه دفاع مقدس کردیم یک هزارم آن چیزی ست که باید انجام شود.” این حرف مربوط به هفت، هشت سال پیش است؛ حالا شده دو هزارم. آقا در دیدار با دستاندکاران کتاب “دا” فرمودند:”شما در گنجینهی جنگ، در معدن معارف جنگ، به یک رگهی طلایی رسیدید؛ این رگه را دنبال کنید.” مثلاً خاطرات مادران شهدا. میگفتند “دا” یک نمونهست.” صدها و هزارها مثل او دارید و داها دارند میمیرند و این خاطرات با آنها دفن میشود.” وظیفه فعالان فرهنگی البته این از تقصیر خود ما چیزی کم نمیکند. طرف خودش را نویسنده ملی ایران میداند ولی یک داستان کوتاه راجع به طولانیترین جنگ قرن بیستم ندارد. یک نمونه دیگر هم سفرهای استانی است. آقای احمدینژاد رفته بود اردبیل. تلویزیون نشان میداد که سفر استانی اول ایشان به یک ده رفتهاند و قرار شده که برای آن روستا گاز بکشند. سفر دوم یا سوم معاون استاندار یا یکی از مقامات استانی میگفت که تا قبل از دولت نهم بیستوسه تا روستا گاز داشتند؛ الان دویستوسی تا. فکر کنم کل این سی ثانیه شد. یعنی بیستوسه روستا ده برابر شده، کلاً سی ثانیه از وقت رسانه را به آن اختصاص میدهند. من به این فکر میکردم که اگر این کارها را کس دیگری کرده بود. جریان دیگری با یک مبانی فکری دیگری و … چه کار میکردیم. ما بعضی وقتها با بعضی از دوستان بحث میکردیم، میگفتند: سفر استانی قبول! ما منکر نیستیم، اما خب مشایی! شروع میکردند ده دقیقه راجع به مشایی حرف زدن. گفتم: فهمیدی چهکار کردی؟ کلاً ده ثانیه گفتی سفر استانی، بعد ده دقیقه در مورد مشایی حرف زدی. این عدالت است؟ دولتی را هفتاد سفر استانی ببری، یک دهم لیگ برتر در رسانههای ما بازتاب نداشته باشد. این هست یا نیست؟ یک بخش آن مطالبهست که آقای صداوسیما این کار را بکند، آقای فلانی این کار را بکند. یه بخش ایناست خودمان همت کنیم، فرصتها را قدر بشناسیم. در همین ماجرای فتنه ما میتوانستیم کار کنیم؛ حتی واحدهای خورد ما میتوانستند کار کنند. برو داخل روستا با موبایل با مردم مصاحبه کن. بگو تو به کی رأی دادی و چرا و آیا چون لر بودی مثلاً به فلانی رای دادی یا … فقط بسیج چهل-پنجاه هزار پایگاه دارد. اگر هر پایگاه پنج بلوتوث تولید میکرد، میشد دویستوپنجاه هزار تا؛ آن موقع معلوم میشد چه گروهی بیشمار است. ما حاضریم صبح تا شب، شب تا صبح بنشینیم تحلیل کنیم، بحث کنیم، نقد کنیم ولی کار نکنیم، محصول تولید نکنیم. نمونههای خط شکن سوم نمونههاست. اون حرفی که امام زد که “ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم.” شاید در نگاه ما جملهی سادهای به نظر بیاید ولی در شرایطی امام این حرف را زد که مفهوم و مصداق سینما تقریباً یکی شده بود. چون تمامی مصداقها فاسد بود، به محظ اینکه میگفتند «سینما»، فسق و فجور به ذهنمان میآمد. امام در آن شرایط، مفهوم و مصداق را از هم جدا کرد. این مفهوم مصادیق دیگری هم میتواند داشته باشد و امروز شما انبوهی از آثاری دارید که خط را شکستند و نشان دادند که ابزارهای رسانهای و هنری میتوانند وارد شاخههای مختلف بشود. شما نگاه کنید، در سینما دهها فیلم درجه یک دارید. جذابترین فیلمها را و پر مخاطبترینشان را حزباللهیها ساختند. از آژانس شیشهای بگیرید تا اخراجیها. در بسیاری از حوزهها : ادبیات،روزنامه نگاری و… آثاری وجود دارند که خط را شکستند. مورد دوم مضامین بود . باید چیزی باشد که دربارهاش اثر تولید کرد. باید یک سفر استانی باشد که تو از او کار رسانهای بسازی. دفاع مقدس هم همین است. فایل سوم این است که اثری درباره اینها تولید شده است. نمونههای متعددی دارید که هم از نظر استانداردهای فنی و حرفهای در ردهی اول – لا اقل در ایران- قرار دارد و هم از جهت استقبال مخاطب .آقا شما کار خوب تولید بکنید، مخاطب عام هم از آن استقبال میکند. در عرصهی اینترنت هم اتفاقات بسیار خوبی افتاده است. باید اینها را گسترش داد. بعضی از دوستان شهر خودشون سایت خبری زدند. در حد توان خودشان یک بسم الله گفتند و کار پیش رفته. استفاده از عناصر حزب اللهی بحث دیگر عناصرند .آدمهایی که این آثار را در حوزههای مختلف خلق کردند. آقا در یکی از صحبتها گفته بودند “بعضی از این فضلای جوان حوزوی از جوانی من جلوترند.” از آنها استفاده کنید. در دانشگاه کلی اساتید خوب دارید؛ اگر هم کم هستند، باید قدرشان را بیشتر بدانیم. باید تمام ظرفیتی را که این آدم دارد به عرصه فعلیت بکشانیم. شناخت مخاطب و ایجاد ارتباط یکی دیگر از فرصت های مهمی که ما داریم مخاطب است. اول باید در رشتههای مختلف اطلاع پیدا کنیم، بعد ارتباط برقرار کنیم. شما میبینید یک فیلم یوسف شما، خیابانهای بیروت را خلوت میکند. چه در فضای ملی، چه منطقهای و چه جهانی، پر مخاطبترین آثار را کسانی خلقکردهاند که گرایش به این جبهه داشتند. همین نمونههایی که عرض کردم. مخاطب را باید دریافت. حتی خواهر زاده دو سه ساله تو.برای این برنامه داشته باش. در جمع فامیلی برای اینها برنامه داشته باش. اتحاد، نقطه اتکا فرصت دیگر شبکهی ماست. شما هر کدام از یک شهر آمدهاید. در عرض دو ساعت با هم رفیق میشوید. چرا؟ چون پس زمینهی مشترک دارید و یک افق پیشهروی مشترک و یک فعالیت فعلی مشترک. شما در هر شهری که وارد میشوید، میبینید جمعی مثل شما هست. شما وقتی شبکه شدید، مثل مشت خواهد شد. پنج تا انگشت هر کدام یک زوری دارند. وقتی جمع شوند زورشان ده برابر آن پنج تاست. رهبر با بصیرت فرصت دیگر خود رهبریست. رهبری که خیلی فضاها را برای شما باز میکند. جدای از ارشاد و راهنمایی و بصیرتدهی، در حوزههای مختلف فضا ایجاد میکند. اگر همین یکی، دو دهه اخیر را مرور کنیم، ایشان به عنوان نقطه کانونی نظام، به عنوان یک نقطه قابل اطمینان از بحث امر به معروف و نهی از منکر تا بحث مبارزه با فساد و تبعیض تا بحث جنبش نرمافزاری فضا ایجاد میکنند. بهترین مثال افغانستان است. افاغنه آدمهای پر کاری هستند و بسیار هوشمند. شاگرد اولهای دبستانیهای ما خیلیهاشان افغانی بودند. ولی رهبری نداشتند. اگر رهبری داشتند، افغانستان میشد ژاپنِ خاورمیانه. در خیلی از چیزها از ما جلوتر، ولی رهبر ندارند. دشمن و عمل بههنگام و بهاندازه دشمن یکی دیگر از فرصتهاست و آخرین فرصتی که من اینجا میگویم. خود دشمن به ما علامت میدهد که کجا دردم آمد. شما همانجا را بیشتر بزن. وقتی شما میبینید دشمن چهقدر حساس است که یک نفر آدم نخبه، آدم هنرمند جرأت نکند به سمت این جبهه بیاید، این به شما علامت میدهد. شما پس این را تقویت کن؛ جدی بگیر. این آقای افتخاری یک روبوسی کرد با منتخب بیستوچهار میلیون، ببینید چهکار کردند. نه فقط در وبلاگهای گمنام، بلکه در سایتهای رسمیشان. کاملاً مشخص است که استراتژیک عمل میکنند. چهقدر شما از این آدم یا هنرمندانی که آمده بودند خدمت آقا حمایت کردید. آقا در دیدار اخیر قم در مورد ویژگی های شخصیت بسیجی فرمودند: بصیرت،اخلاص، عمل به هنگام و به اندازه. به اندازه یک معنایش این است که افراط نشود و یک معنایش این که تفریط نشود. خدا مهمترین فرصت مهمترین فرصت ما خداست. به قول آقای رحیمپور در یک جمعی از دوستان که انتقاد میکردند، مجبور شد با این تعبیر جواب بدهد که “اگه خدا دروغگو نباشد گفته است إن تنصرالله ینصرکم .البته اگه دروغگو نباشد.” اعتقاد به غیب، اعتقاد به نصرت. اینها را باید در کارمان زنده کنیم. خدا میگوید بیست نفر باشید من شما را در مقابل دویست نفر پیروز میکنم. ولی باید آن بیست نفر را باشید. این همه فرصت پیش رو و شما سپاهی هستید که باید اینها را به فعلیت در بیاورید. ان شاءالله… منبع: جهادی
https://tavoosebehesht.ir/node/6449
افزودن دیدگاه جدید