شعر: اشک قلم
قـلم بـه حـال نـجـیبی غریـب مـیگرید / به سرگذشـت غریـبی نجیـب میگرید / بـه سـوی قـافله پـر مـیزند دلش پرخون / به حال تشنهی شیبُ الخضیب میگرید / بـه خیمه خیمهی عطشان پر از دعا و شعور / به نـاله نـالهی اَمّـن یـجیـب میگرید شعر از: محمد پورامانی آرانی اشک قلمقـلم بـه حـال نـجـیبی غریـب مـیگریدبه سرگذشـت غریـبی نجیـب میگریدبـه سـوی قـافله پـر مـیزند دلش پرخونبه حال تشنهی شیبُ الخضیب میگریدبـه خیمه خیمهی عطشان پر از دعا و شعوربه نـاله نـالهی اَمّـن یـجیـب میگریدبه دست و چشم مسیحای دشت غربتوغمبـه آفـتـاب بـلند صـــلـیب میگـریدّبـه بوی سـرخ به جـا مانده در هوای حریمبه دشت و بوی دلانگیز سیب میگریدزمـین ز سـینهی در خـون تپیـده میگویدزمـان به حـال حـبیبی غریب میگریدعجبز عشق عجیبی که در زمان باقیستهمیشه دل به هوایش عجیب میگرید
https://tavoosebehesht.ir/node/7409
افزودن دیدگاه جدید