یادی از جلال آل احمد
جلال آل احمد از آن قشر انسانهای حق باوري بود كه ما معمولا او را با كتابهايي مانند غربزدگي مي شناسيم و اصولا شايد اطلاع نداشته باشيم كه وي به عنوان يكي از روشنفكران ايران زماني از طرف دولت صهيونيستي و براي تبليغ در مورد خوب بودن اين رژيم و ماهيت بخشي به آن در عصر پهلوي به سرزمينهاي اشغالي دعوت شد. جلال آل احمد از آن قشر انسانهای حق باوري بود كه ما معمولا او را با كتابهايي مانند غربزدگي مي شناسيم و اصولا شايد اطلاع نداشته باشيم كه وي به عنوان يكي از روشنفكران ايران زماني از طرف دولت صهيونيستي و براي تبليغ در مورد خوب بودن اين رژيم و ماهيت بخشي به آن در عصر پهلوي به سرزمينهاي اشغالي دعوت شد. جلال اين ماجراي سفر را در كتابي به نام «سفر به ولايت عزرائيل» به رشته تحرير درآورد. كتابي است كم حجم و حدود 90 صفحه. بخش اعظم آن نوشته هاي خود جلال است از سفرش و مقداري هم ضمائم ترجمه اي و غيره . آنچه جالب است اين است كه وقتي چهار فصل اول را مي خواني، گمانت بر اين مي رود كه نگارنده نوعي همدلي با صهيونيستها دارد و ناخود آگاه نگاهي منفي به شخصيت او مي گيري. جلال در ابتداي كتاب به شرح پيشرفتهاي اقتصادي و صنعتي اسرائيل مي پردازد و گاهي زبان به تحسين مي گشايد، اما درست از نيمه كتاب مخاطب را به پشت پرده اين ماجرا مي برد و چهره صهيونيسم را از لابلاي انگاره هاي موهوم آن به مخاطب مي نماياند. آنچه در پي مي آيد آخرین فصل این کتاب تحت عنوان " آغاز یک نفرت" است که خواندن آن خالی از لطف نیست. گذشته از اينها نگاه جلال به عنوان يك روشنفكر به مسئله فلسطين همان چيزي است كه هر حقيقت بيني امروز بدان مي رسد. وین زمان فکرم این است که درخون برادرهایم ناروادر خون غلطانبی گنه در خون پیچاندل فولادم را رنگ کند دیگرگوناین متن ِنامۀ دوستی از پاریس است که من چیزهایی به آن افزودهام. پرت و پلاهایش بیخ ریش من و حرف حسابش از او. جلال آل احمد***تنها سر بزنگاههاست که معلوم میشود هر فرقه و هر کس چند مَرده حلاج است*** دو هفته است که گوشم به رادیوست و چشمم به روزنامهها. و حالا نتیجه این سیر و سیاحت را در «فلسفه اروپا» به صورت درد دل برایت مینویسم. تنها در بحرانهای سیاسی و اجتماعی حاد است که کلمات و عبارات و اعمال و اقدامات، مفهوم واقعی خود را پیدا میکنند. تنها سر بزنگاههاست که معلوم میشود هر فرقه و هر کس چند مَرده حلاج است و تنها سر پلهای خر بگیری است که میتوان بدقت نیروهای دوست و دشمن را بررسی کرد. و چنین شرایطی اخیراً به مناسبت جنگ خاورمیانه پیش آمد و مهرهها را نشان داد و داغها را بر پیشانیها زد آنچنانکه پاک کردنش با گُه خوردن نامه هم میسر نیست. مردم فرانسه از خرد و کلان و چپ و راست، چه نژادپرست و چه ضد عربند! هیچکس فکرش را نمیکرد – ومن از همه کمتر- که داغ الجزایر چنین بر دل اینها مانده باشد. و ماجرای لشکر کشی کانال سوئز در 1956 و ناکام ماندن آن، چنین به انتقام کشی تحریضشان کرده باشد. به قول امه سه زر«همه این حیوانات رنگارنگ، لشکریان جرّار استعمارند؛ همهشان برده فروشند و همهشان به انقلاب بدهکار».دو هفته تمام، «آماده کردن افکار عمومی» طول کشید. آنوقت که اول به میدان جَست؟ دست چپیها! حضراتِ «وجدان جهانی» - آنهایی که در مغز پوسیدۀ خود فکر میکنند که «رسالت» دفاع از حق را در تمام دنیا دارند. آنهایی که حسن و حسین و تقی و نقی را در اقصا بلاد عالم به نام «انسانیت» محکوم میکنند! همه آنها یکمرتبه به میدان ریختند. از سارتر گرفته (و این یکی کمتر از دیگران) تا کرگدنی یا خوکی «اوژن یونسکو» نام – که وقاحت را به آنجا رساند که ادعا کرد: «آوارگان بیوطن فلسطین که بیست سال است در اردوگاههای جنگ بسر میبرند و جیره غذایی نصف یک آدم معمولی را از راه سازمان ملل دریافت میکنند، همگی میخواهند کاری را بکنند که هیتلر نکرد». ***وقیحترین روشنفکر فرانسوی:از انسان بودن خود هم متنفرم، ولی به یهودی بودنم افتخار میکنم*** یعنی میخواهند این یهودیهای رنگ وارنگ ِ اروپایی و آمریکایی را که نماینده تمدن غربند در وسط ممالک عربی قتل عام کنند! مالیخولیایی دیگری به نام «لانزمن» که جزو دار و دستۀ «تان مدرن» ِ سارتر است، آنچنان از این وحشیگری خیالی اعراب از کوره در رفت که هر آنچه از چنتۀ علیلش در میآمد نثار این مردم کرد. فدراسیون چپ و حضرت مندس فرانس که جای خود دارند. اما وقیحتر و بیآبروتر از همه، جناب «دانیل مایر» بود که رئیس مجمع دفاع از حقوق بشر است! و به نام رسالت تاریخیی که به عهده دارد، چنین تخم فرمود که: «من از سوسیالیست بودن(!!) خود متنفرم، از انسان بودن خود هم متنفرم، ولی به یهودی بودنم افتخار میکنم».به مدت یک هفته این جوری دور به دست این اراذل ادبی و سیاسی بود و چه سیرکی! جایت خالی، اما پس از اینکه دهن اینها از عربده کشی کف کرد، آنوقت صاحبکارهای اصلی که سر نخ به دستشان است وارد گود شدند. زمینه آماده بود. چپ فرانسه (منهای کمونیستها که خودشان هم نمیدانند چه گُهی میخورند!) به طور یکپارچه، احساسات را برای ماهیگیری بعدی آماده کرده بودند. مطبوعات بورژوا و ارگانهای پول و منفعت از دوش این روشنفکران چپ! بالا رفتند. اسمنویسی داوطلبان شروع شد و پول جمع کردند. حضرت بارون ادمون دو روچیلد دبیرکل اتحادیه طرفداران اسرائیل در میتینگهای هیستریک و راسیستِ ضد عربی در کنار نامدارترین عناصر دست چپ قرار گرفت. همه با هم به کمک اسرائیل متمدن، به جنگ اعراب جاهل و وحشی! شتافتند.***جمع آوری 3000 فرانک برای صهیونیست ها در فرانسه*** برای اینکه حساب دستت باشد و حرفهایم را حمل بر اغراق نکنی، فقط یک نمونه دستت میدهم. پنج ماه است که کمیتهای به نام «نهضت یک میلیارد فرانک برای ویتنام» دارد فعالیت میکند که هدفش از اسمش پیداست و تا به حال، فقط دویست میلیون فرانک پول جمع کرده. اما در عرض 48 ساعت، میزان پولی که در فرانسه برای اسرائیل جمع شد از 3 میلیارد فرانک گذشت! که فقط نصف آن را حضرات روچیلد ِ پاریس و لندن هدیه کردند. و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.خوب. چرا این بشردوستان اینطور به دست و پا افتادهاند؟ چرا یکمرتبه این جوری همبستگی عمومی با اسرائیل تظاهر کرد؟ جواب، ساده است. بیست سال است که یک مشت زورگو به کمک سرمایههای بینالمللی و به برکت سازمانهای تروریستی صهیون و «هاگانا»، خاک فلسطین را اشغال کردهاند و یک میلیون ساکنان آن را بیرون ریختهاند. بیست سال است که مرتب ذره ذره از خاک اعراب را تصرف میکنند. بیست سال است که سازمان ملل از آنها میخواهد که آوارگان فلسطین را بگذارند به وطنشان برگردند و آنها با گردن کلفتی رد میکنند. در عرض این مدت، درست یازده مرتبه از طرف سازمان ملل محکوم به تجاوز شدهاند. و سه مرتبه عملاً به خاک همسایگان تجاوز کردهاند و هیچوقت اعراب مقیم فلسطین را اسرائیلی قبول نداشتهاند. به دلیل این است که حالا بشردوستان غربی چنین یکمرتبه، چون تنی واحد برای دفاع از آنها قیام کردهاند، رفتاری را که دیروز نازیها با یهود کردند امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب میکند. به مناسبت اینکه نازیسم – این گل سر سبد تمدن بورژوایی غرب شش میلیون یهودی فلک زده را در آن کورههای آدم پزی ریخت – امروز دو سه میلیون عربهای فلسطین و غزه و غرب اردن باید در حمایت سرمایهداران وال استریت و بانک روچیلد کشته و آواره بشوند. و چون حضرات روشنفکران اروپایی در جنایتهای هیتلر شریک بودهاند و در همان ساعت دم بر نیاورده بودهاند، حالا به همان یهودیها در خاورمیانه سرپل دادهاند تا ملل مصر و سوریه و الجزایر و عراق شلاق بخورند و دیگر خیال مبارزه ضد استعمار غرب را در سر نپرورند و دیگر کانال سوئز را رو به ملل متمدن نبندند! تف بر این تمدن گند بورژوا! **حضراتی که سالها به گوش ما فرو کردند اسرائیل یک کشور سوسیالیستی است الان شب با وجدان آرام میخوابند؟** من تعجب میکنم که حضراتی که سالها به گوش ما فرو کردند که اسرائیل یک کشور سوسیالیستی است آیا الان شب با وجدان آرام میخوابند؟ اسرائیلی که به عنوان شعبۀ خاورمیانه امپریالیسم و «سیا» الان دارد تمام شبکه جاسوسی و ضد انقلابی آن اطراف را اداره میکند؟ اسرائیلی که حتی اسمش را به عنوان دهن کجی به فلسطینیها انتخاب کرده است؟ آیا به این علت که رئیس حکومت مصر، میانهاش با حکومت ما شکرآب است، باید صد و اندی میلیون عرب را در این قضیه فدا کرد؟ الان 90 درصد نفت اسرائیل را ایران میدهد و آنوقت حکومت ایران از ترس اعراب، اعلامیه میدهد که «ما در مقابل کمپانی هیچ کارهایم. ایشان خودشان نفت را به هر که بخواهند میفروشند!» و آیا این عذر بدتر از گناه نیست؟ آخر این دم خروس را ببینیم یا کمکهای شیر و خورشید سرخ را به آوارگان اردن که از حدود یک عوامفریبی در داغترین شرایط سیاسی فراتر نمیرود؟سربازان فراری عرب در صحرای سینا دسته دسته دارند از تشنگی میمیرند، آنوقت تمام مطبوعات فارسی پر است از انتقام گرفتن از ناصر. و هیچکس نیست بنویسد که آقایان! این اسرائیلیهای متمدنند که لولههای آب را بریدهاند تا برای نگهداری از اسرا دچار خرج بیشتر نشوند! موشه دایان همین شش ماه پیش از ویتنام برگشت که به استاژ رفته بود تا ببیند ملت متمدن آمریکا چگونه ملت گرسنه و وحشی! ویتنام را با ناپالم و بمبهای افشان و پرّان قتل عام میکنند! بگذریم.***شلاق حوادث، بیدارکنندهتر از هر پند و موعظهای است*** شلاق حوادث، بیدارکنندهتر از هر پند و موعظهای است. مطبوعات فرانسه که همچون دیگر بنگاههای انتشاراتی این ملک در دست یهودیان سرمایهدار است، چنان افکار را مسموم و تخدیر کردهاند که نظیرش را تا سالهای دیگر نمیتوان دید. رادیوهای خصوصی و دولتی هم که با پول تبلیغات اینها میگردد. مگر نه آن است که نخست وزیر مملکت فرانسه رئیس بانک روچیلد است؟ و زمام امور «هاشت» و «رنو» در دست سرمایهداران؟ و جناح چپ تماماً در ید قدرت گیموله- همان که به سوئز لشکر کشید؟ و تبلیغاتش به دست آنهایی که هنوز خواب «الجزایر فرانسه» را میبینند؟ اینها عجب نیست؛ عجب این است که وجدان روشنفکر مملکت ایران را هم اینها میسازند. من این روزها از فارسی دانستن خودم بیزارم. در سراسر مطبوعات فارسی جز یک مقاله در یک مجله سپید و سیاه، هیچ چیز دیگری ندیدم که بشود گفت آن را یک ایرانی نوشته. اگر وجدان روشنفکر اروپایی ناراحت است که چرا به آن یهود کشیها رضایت داده، روشنفکر ایرانی چه میگوید که «اِستر» ملکهاش بود و «مردخای»، وزیر شاه هخامنشیاش! و دانیال نبی امامزادهاش؟ وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در تانک و هواپیمایی میسوزد که برادران عرب و مسلمانش را میکشد. وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت سعودی و کویت، در تانکها و هلیکوپترهایی میسوزد که ملت فقیر ویتنام را به توپ بستهاند. چه کسی گفته است که وجدان روشنفکر ایرانی را هم باید مطبوعات فرنگ بسازند؟ و مالیخولیاهای روچیلد و لانزمن؟ این حرف و سخن کهنهای است که چرا کفاره گناهی را که دیوانهای در بلخ آلمان و اروپا کرد، باید ما در شوشتر خاورمیانه بدهیم. بحث در این است که اسرائیل – این دستنشاندۀ دست اول سرمایهداری و استعمار غرب در خاورمیانه- که سرمایۀ فراوان دارد، مگر نمیداند که هر اصله نخلی را که کمپانی نفت در خارک به هزار تومان خرید؟ اسرائیل اگر میخواهد در خاورمیانۀ آرام زندگی کند، باید مرکز توطئه ضد نهضتهای دموکراتیک نباشد.اگر اسرائیل میخواهد که برادران عرب به رسمیت بشناسندش، باید به جای اینکه استخوان لای زخم باشد، مرهم نهنده باشد دردهای خاورمیانه را. که بزرگترینش نفوذ استعمار است و غارت نفت. بگذار حالا رمز وقایع این مدت را بسرعت برایت بنویسم، چرا که دیدهام سانسور با مطبوعات فارسی چه میکند و میدانم که چیزی درست و حسابی در این باب نمیدانی. چون دیدهام که مطبوعات فارسیِ این مدت، انگار اصلاً در تل آویو چاپ میشده است.روز دوشنبه ساعت شش صبح به وقت اینجا، هواپیماهای اسرائیل با کمک هواپیماهای آمریکا و انگلیس که از مالت و پایگاههای لیبی برمیخاستند (و به این دلیل، تهدید به بستن آنها کرد)، تمام فرودگاههای مصر و سوریه و اردن و حتی عراق را بمباران کردند و محافل مصری اعلام کردند که جزو این فرودگاههای بمباران شده – حتی یکی بوده در مرز سودان و مصر که هنوز تمام نشده بود و از وجود آن، فقط مقامات دولتی مصر اطلاع داشتهاند و مقامات آمریکایی! بعد هم یک مانور ساختگی شد که کشتی «لیبرتی» آمریکایی را بمباران کردند که نتواند خبری از حرکت هواپیماها ضبط کند که از کدام سمت به کدام سمت میرفتهاند. و اینجوری نیروهای هوایی اعراب در همان ساعات اول روی زمین از کار افتاد، و نتیجه از همان اول معلوم بود. و آنوقت حمله تانکها شروع شد. صحرای سینا در دو روز اشغال شد. زیر بمباران شدید اسرائیل، ششصد تانک و هفت لشکر مصری از هم پاشید، چرا که حفاظت هوایی نداشتند. عده کشته، بین 7 تا 10 هزار نفر. و مهمتر از این، ده پانزده هزار نفری هستند که الان در صحرای سینا سرگردانند و دارند از تشنگی میمیرند (مثل اینکه تکرار کردم) و آنوقت ارتش فاتح اسرائیل، حتی از اسیر کردن آنها ابا میکند. چرا که در آن صورت باید به آنها آب و نان و خوابگاه و اردوگاه بدهد. و یهودی جماعت البته که مقتصد هم هست. و این را از قدیم میدانیم. اینجوری به ایشان فقط شاید یک گور دسته جمعی بدهد! اما در جبهۀ اردن. زیر بمباران اسرائیل، اردنیها سه روز بیشتر مقاومت نتوانستند. و چهارده هزار کشته بر زمین گذاشتند. تمام نواحی غرب اردن را متمدنهای یهود تصرف کردند و الان یک میلیون دیگر عرب را دارند از خانه و کاشانهشان بیرون میکنند و جالب اینجاست که در همان حال که مطبوعات و رادیوی اسرائیل (که بدقت گوش کردهام)، جنگ را جنگ مذهبی بین متعصبان مسلمان و متمدنان اسرائیل معرفی میکردند، در همان حال، تمام هیئت دولت و امرای ارتش اسرائیل پای دیوار ندبه در بیت المقدس داشتند گریه و زاری میکردند.***خبر استعفای ناصر را گوینده رادیو قاهره نتوانست تا آخر بخواند و گریهاش گرفت*** و در همین حال، رادیو قاهره طبقه کارگر انقلابی را برای برداشتن سلاح و دفاع در مقابل استعمار تهییج میکرد. تمام زندانیان سیاسی قاهره آزاد شدند که هیچ، مسلح هم شدند و برای دفاع راه افتادند. اما اسرائیلیها از کانال سوئز عبور نکردند – گرچه میتوانستند. چرا که نمیخواستند گزکی به دست استعمار بدهند که وسیله شدهاید برای بستن کانال. به هر صورت، روز چهارشنبه مصر در میان بهت و حیرت همه دنیا اعلام کرد که فرمان آتش بس شورای امنیت را میپذیرد و روز بعد، جمال عبدالناصر در نطق نیمساعتۀ خود اطلاع داد که از تمام مسئولیتهای خود استعفا میدهد (و من حتم دارم که کوچکترین مطلبی از این نطق، در مطبوعات فارسی منتشر نشده است!).خبر استعفای ناصر را گوینده رادیو قاهره نتوانست تا آخر بخواند و گریهاش گرفت و اروپاییان متمدن هنوز از تعجب این خبر در نیامده بودند که در کشورهای عربی غوغا شده و در عرض نیمساعت به گفته رادیو اسرائیل (بدقت مینویسم) پانصد هزار نفر در قاهره ریختند به خیابان که استعفای ناصر باید پس گرفته بشود. باز به قول رادیوی اسرائیل از کرانۀ اقیانوس اطلس تا کنار خلیج فارس، در عرض چند لحظه، پریشانی شکست چنان به اراده به برگرداندن ناصر بر سر کار مبدل شد که همه فراموش کردند که در جنگند و جنگ را هم باختهاند.یک ساعت بعد، ناصر اطلاع داد که تا فردا استعفای خود را پس میگیرد تا مجلس تکلیف او را روشن کند. و فردا ناصر نتوانست به مجلس برود. از منزل تا مجلس، دریایی از آدم راه را بر هر نوع عبور و مرور بسته بود آنطور که در تلویزیون میشد دید. نظیر چنان تظاهری را فقط در پکن میتوان سراغ داد. در عرض این مدت، روابط سیاسی تمام دولتهای عربی با آمریکا و انگلیس قطع شد. کانال سوئز بند آمد. و شیرهای نفت تمام ممالک عربی بسته شد. شکست نظامی اعراب که مسجل شد و خیال بشردوستان و متمدنان از این لحاظ که آسوده شد- آنوقت در تمام فرانسه، رادیو و روزنامه و تلویزیون همه رفتند به سراغ نفت. چرا که نکند قضیه جدی شود و فرنگ بی نفت بماند؟ و این است آنچه از افادات دستگاههای انتشاراتی فرانسه درباره مسئلۀ نفت دستگیر من شد: ملت فرانسه! آسوده بخوابید که نفت برای آمریکا و انگلیس قطع میشود نه برای شما. و بعد اینکه، نفت خاورمیانه ارزانترین نفت دنیاست و نفت ایران (که از آن خیلی حرف میزنند)، ارزانترین نفت خاورمیانه و این نفت رو به همه ما باز است. و برای جایگزین کردن آن، مقامات محلی کمپانیها حتی جایزه معین کردهاند که هر دستگاهی بیشتر بجنبد و بعد علاوه بر ما، آمریکاییها هم هستند که در ویتنام بی نفت ایران و خلیج فارس نمیتوانند بک لحظه دوام بیاورند (نمیدانم آنجا هم منعکس شده است یا نه که در سایگون، مردم چنان هجومی به فروشگاههای نفت بردهاند که دو تا پمپ خراب شده!). دیگر اینکه نفت حوزه خلیج، هفت مرتبه ارزانتر است از نفت الجزایر و ده مرتبه ارزانتر است از نفت حوزۀ پاناما، و بیست مرتبه ارزانتر از نفت آمریکا. و اگر قرار باشد آمریکاییها خودشان نفت به ویتنام برسانند بودجۀ جنگیشان پنج برابر میشود و ناچار اقتصادشان ورشکسته.پس خدا را شکر کنید که هنوز ایران نفت دارد و قول داده است که استخراج نفتش را چنان بالا ببرد که جبران کمبود نفتهای عربی را کرده باشد. عین همان کاری که در ملی شدن نفت ما، کویتیها کردند. بله این است بزرگترین علامت همبستگی برادران مسلمان که هم در آن سالها و هم اکنون، فقط به نفع متمدنهای اروپایی و یهودی و آمریکایی تمام میشود!اینها درست. اما هنوز کار تمام نشده است. در جبهه سوریه جنگ ادامه دارد. رادیو دمشق میگوید جنگ تمام نشده بلکه به تعویق افتاده. تمام زن و بچهها را از دمشق دارند میفرستند به لبنان و از قاهره به نواحی دیگر. سنگربندی درمقابل هر خانه و عمارت و هر اداره دارد دنبال میشود. تمام اهالیِ غیر علیل، مسلح شدهاند و رادیوهای عربی تبلیغ میکنند که حتی اگر باز در جبههها شکست بخوریم، جنگ را مبدّل میکنیم به جنگ پارتیزانی. اینطور که من میبینم قضیه دارد ریخت جنگ صلیبی مجدد را به خود میگیرد. منتها جنگی که دیگر اصول مذهبی محرکش نیست، بلکه سیری و گرسنگی محرک آن است. اما همان میان ملل مسیحی و ملل مسلمان. سردمدار ملل مسیحی در این جنگ، استعمار است و سردمدار ملل مسلمان، ضد استعمار!و اگر در آن جنگهای صلیبی، اروپاییان باختند، در عوض علم و صنعت عالم اسلام را به غنیمت بردند و این بار به کمک همان علم و صنعت و به کمک یک یاور بزرگ دیگر که استعمار بینالمللی است و یک نوچۀ کوچک که عبارت باشد از صهیونیسم، از نو به همان جنگ آمدهاند. و آیا ممکن است که ملتهای مسلمان عالم در این جنگ جدید، آنچه را که در آن یکی به غرب داده بودند، باز بستانند؟ بگذرم. و خبرها را دنبال کنم. ***توصیه نمایندگان آمریکا و شوروی به جمال عبدالناصر*** عبدالناصر در نطق خود گفت که «درست در شب چهارم ژوئن که فردایش حمله اسرائیل شروع شد، نمایندگان آمریکا و شوروی به من توصیه کردند که اقدام به حمله نکنم و اطمینان دادند که در این صورت، اسرائیل هم حمله نخواهد کرد و مسئله از راه سیاسی حل خواهد شد.» و بعد گفت که «ما منتظر حمله اسرائیل از شرق و شمال بودیم ولی از غرب مورد حمله قرار گرفتیم (پایگاههای هوایی مهمی در لیبی است که دربست در اختیار ارتش آمریکاست ولی ناصر به صراحت اسم نبرد) و گفت که سی. آی. ا. دراین ماجرا بیشک دخیل بوده است. و از این قبیل.اما آخرین اخبار اینکه خسارت جنگی مصر (غیر از خسارات جانی)، به پانصد میلیون تا یک میلیارد دلار تخمین زده میشود. چین ده میلیون دلار وجه نقد و صد و پنجاه هزار تن گندم به عنوان کمک فوری به مصر فرستاده است. از شب استعفای ناصر تاکنون سفارتخانههای شوروی در ممالک عربی در حمایت پلیس است. چرا که مردم ممالک عربی از عدم ترک شورویها – که با توافق آمریکاییها آتش بس دادهاند – و از شل آمدن آنها سخت خشمناکند. و گرچه این یک بار دیگر همان تجربه تلخ صد بار تکرار شده زن کردن به احلیل همسایه است. اما معلوم نیست شوروی چطور میتواند این آبروی رفته را دوباره به دست آورد. گو اینکه جلسه فوقالعادۀ رؤسای احزاب کمونیست اروپای شرقی بسرعت تشکیل شده و همه روابط خود را با اسرائیل بریدند ولی قطع روابط کجا و انتظار اعراب به کمک مستقیم کجا؟«بومدین» حواری که آتش بس را نپذیرفت میدانی که به مسکو رفت تا به عنوان مترقیترین جناح حاکمه عربی، تکلیف دولتهای عربی را با ستاد سابق زحمتکشان روشن کند. و به همین علت، باز مطبوعات آزادیخواه(!) فرنگی از آتش افروزی این سرباز انقلابی سابق، ترش کردند. چون هنوز خیال میکنند که غیرت و حمیتی در ستاد زحمتکشان موجود است و کور خواندهاند. دست بالا باز هم اعلامیه است. و اعلامیه هم تا به حال کسی را به نان و آبی نرسانده. شنیدهام که کوسیکین به تیتو گفته بود (ناصر از راه تیتو کمک فوری از روسها خواسته بود) که خیال میکنند ما میرویم کنار کانال به خاطر مصریها قربانی بدهیم؟ (و راست هم میگفتند. آن حضرات حتی در ویتنام جرئت نکردند قدمی بردارند.) اسلحه بهشان دادهایم اگر کارهای هستند خودشان بجنبند دیگر! این است جواب کمک. یعنی که صحرای سینا یک لابراتوار مجدد است برای آزمایش سلاحها. و آبروریزی مهمتر این است که سلاحهای شوروی اعتبار خود را باختهاند. وسلاحهای آمریکایی وفرانسه و انگلیسی اعتبار یافتهاند.به هر صورت، این جنگ عاقبت وخیمی دارد. اسرائیلیها بصراحت اعلام کردهاند که گذشته باز نمیگردد یعنی که مناطق اشغالی را پس نخواهند داد که هیچ، ساکنان عرب آن را هم بیرون میکنند. که شروع هم کردهاند. روسها زور میزنند که بقبولانند جدی هستند و آمریکا و انگلیس هم که بر خر مراد سوارند ولی شک نیست که در دنیای عرب، دگرگونی عمیقی رخ داده. شلاقی به گُردۀ به خواب رفتگان قرون وارد آمده که نتایجش بزودی آشکار خواهد شد. اگر هیئتهای حاکمۀ عربی که اغلبشان دست نشاندههای مستقیم کمپانیهای نفتیاند، عرضه داشته باشند وشیر نفت را بسته نگه دارند، فلسطینیها در سراسر مناطق اشغالی اسرائیل از نو کمیتههای مقاومت تشکیل دادهاند و از قرار روایت نمایندگان سازمان ملل که از آنجا آمدهاند، زمینها را با مینهای چینی دارند مینگذاری میکنند. و وای به روزی که پای چین به این ناحیه باز شود! و لابد خبر بمب هیدروژنیشان را هم شنیدهای. و عیب اساسی کار این است که من میترسم اسرائیل با این قلدربازیها و ژاندارم خاورمیانه شدنها (مسافری میگفت در نیویورک با سه میلیون یهودیاش در روزهای واقعه چنان محیط تروری از طرف یهودیان ایجاد شده بود که همه جا زدهاند!) از نو یک نهضت ضد یهود را تحریک کنند. و راستش را بخواهی صهیونیسم است که خطرناک است. چرا که پشت سکۀ نازیسم و فاشیسم است. و به همان طریقه عمل میکند. یک «هاگانا» برای من با دستههای اس. اس هیچ فرقی ندارد. آندره فیلیپ ِ سوسیالیست نوشته بود که شرم آور است که اینجا در فرانسه عدهای از یهودیها نوشتهاند و گفتهاند که ما وطنمان اسرائیل است نه فرانسه. و متأسفانه میبینم که مطبوعات فرانسه در دست یهودیهاست (اکسپرس، با «سروان شرایبر» ش – که زبان ایشان است وتمام زنجیرۀ مطبوعاتی «لازارف»ها با فرانس سوار، ال. ماچ، پاری ماچ و الخ...) علاوه بر اینکه تمام فرستندههای تلویزیونی نیویورک را (13 زنجیر فرستنده) یهودیها اداره میکنند و اغلب امور انتشاراتی و روزنامهها را.درست است که فرق میان اسرائیل و اعراب، فرق میان قرن بیستم و ماقبل تاریخ است. اسرائیل از اروپا یا آمریکا مهاجرت کرده، مرد تکنیک این قرن است وعرب خاورمیانهای، همان مرد اهرامسازِ «ایدول» پرست. و اسرائیل با درآمد سرانۀ هزار دلار در سال و اعراب با 75 دلار. و خرج روزانۀ آوارگان فلسطینی بین 7 تا 11 سنت یعنی هفت هشت قِران. وحشت آور نیست؟ ناچار اسرائیلی میبرد. اما چه کسی مرد عرب را در دوره اهرام سازی نگه داشته؟ جز استعمار؟ و جز کمپانی؟ و جز اعوان و انصارش؟ و تجربۀ کوبا و الجزایر و چین نشان داده که دست استعمار را فقط با تبر میتوان برید نه با وعده و وعید و قول وقرار و اصول بشری و انسان دوستی! این است واقعۀ حتمی که اعراب خاورمیانه هم فهمیدهاند. و خطر اینجاست. پس سر ژاندارمهای محافظِ لولههای نفت به سلامت باد! و من از این ناصر چنان کلافهام که نگو. تو که با ملک حسین و امیر سعودی میخواهی به چنین جنگی بروی، آیا نمیدانی که کور خواندهای؟ آیا نمیدانی که به امید حکومت کویت و قطر به سر هیچ چشمهای نمیتوان رسید؟ جالب این است که نمایندۀ حکومت سعودی در سازمان ملل، یک مسیحی لبنانی است و اجیر است و خدمت آن را میکند که مزد بیشتر میدهد. در حالی که نمایندۀ آمریکا «آرتور گلدبرگ» یهودی است. با چنین طناب پوسیدهای به چاه جنگ رفتن وتازه به امید واهیِ کمکهای فوری ستاد زحمتکشان به چنین خطری دست زدن، حقا که چنین درسی را باید در پی میداشت! و آیا اعراب بیدار شدهاند؟جالب است که حضرات روشنفکران چپِ این ولایت، مدام سنگ اقدامات عمرانی و پیشرفتهای اسرائیل را توی سر اعراب میزنند. و نتیجه میگیرند که پس اعراب لیاقت ندارند و اسرائیلی دارد ولی هیچکس نیست بهشان بگوید که حضرات نگاهی هم بکنید کویت که تا دیروز یک کویر لوت بود وحالا به کمک سرمایه نفت، بهشت عربی شده است و بعد نگاهی هم بکنید به باغهای شاهی در ریاض پایتخت سعودی که پای هر درختش یک دهنه کولر باز است و هوای خنک به تن درختها میزند. بحث این نیست که چه کسی لیاقت دارد و چه کسی ندارد. بحث از این است که سرمایهگذاری کلان را هر جا که بکنی، از شیرمرغ تا جان آدمیزاد حاضر است. منتها شیر مرغش برای اسرائیلیهاست و جان آدمیزادش را فعلاً از اعراب دارند میگیرند.لابد میپرسی خوب به نظر تو چه باید کرد؟ خیلی ساده است. الدروم ناصر و دیگران که به دنبال یک عوامفریبی مسخره مدام صحبت از به دریا ریختن اسرائیل میکنند بیهوده است. و راه حل مسائل آن، فقط تشکیل یک حکومت فدرال عرب و یهود است و به اسم «فلسطین». همان حرفی که «مارتین پوپر» فیلسوف یهودی سالها پیش از تأسیس حکومت اسرائیل زد. در غیر این صورت، من میبینم که حضرات از هر دو طرف دارند سرنیزهها را تیزتر میکنند! صهیونیسم همان اندازه خطرناک است که حکومتهای دست نشاندۀ عربی. اسرائیل باید سرنوشت خودش را از صهیونیسم جدا کند و مصر و الجزایر و سوریه باید سرنوشت خودشان را از حکومتهای نفتی عرب جدا کنند.و در آخر اینکه ما در اینجا در تکاپوی جمعآوری دارو برای زخمیهای جنگیم. امکان دارد که شما هم در آنجا چنین کاری را شروع کنید؟ حکومت ایران نمایشهایی دارد در اردن میدهد که هیچکس گویا جدی نگرفته. چون بر هیچ کس پوشیده نیست که چه نوع کمکی است و به قصد مخفی کردن آن کینتوزیهاست. از طرف مردم باید قدمی برداشته شود. آخر علاوه بر همۀ مسائل، ناسلامتی با همکاری و همبستگی اسلامی هم سر و کار داریم.از: جلال آل احمد، سفر به ولایت عزرائیل، (چاپ اول، تهران: انتشارات رواق، 1363)، صفحات 86 تا 102 و نیز: اسرائیل؛ عامل امپریالیسم، (چاپ دوم، بیجا، نشر نذیر، مهرماه 1357)، صفحات 9 تا 25.***پینوشت: در پانوشت صفحه 86 کتاب سفر به ولایت عزرائیل که شروع همین مطلب است ظاهراً به قلم شمس آل احمد چنین آمده است: «این بخش از کتاب، اول بار در سال 46 و دهمین شمارۀ «دنیای جدید» در آمد. هفته نامهای که به علت چهار صفحه «جُنگ هنر امروز»ِ وسطش، که تنفسگاهِ سیروس طاهباز بود، شهرتی داشت. و مخفی نماند که با همان شماره هم به تعطیل ابدی دچار آمد. در آن سال، و در آنجا، این مقاله نامی نداشت. اما سال بعد، آن مقاله را در قم به صورت رسالهای چاپ کردند با نام «اسرائیل؛ عامل امپریالیسم». در دستنوشتههای جلال، نام اصلی همین است که آمد.» در انتهای همین مقاله در جزوۀ چاپ قم هم تاریخ نگارش آن چنین آمده است: «شنبه سوم تیرماه 46».
https://tavoosebehesht.ir/node/8367
افزودن دیدگاه جدید