شعر: تنها کسی که وصف تو را میکند، خداست
یک گوشه چشم از تو که غرق شعف شویم / دعوت کنی که راهی شهر نجف شویم // ما در مسیر عشق تو با سر دویده ایم / مقصد تویی …خدا نکند بی هدف شویم / عزت تویی …شرف تویی و واضح است که // ما در رکاب حضرتتان با شرف شویم / / مستان برای خوردن می صف کشیده اند / آقا اجازه هست که ما هم به صف شویم؟ شعری از: وحیده افضلی نامت چراغ روشن دنیاست ، بعد از اینتو آمدی !…نگاه تو با ماست ، بعد از اینبه به ! سعادتی ست نفس در هوای تو…این را خدا برای بشر خواست …بعد از ایننامت عبارتی ست که اعجاز می کند…اینجا بهشت با تو مهیاست بعد از اینباران تویی که شسته ز عالم غبار را…از هر کویر خشک… که دریاست بعد از اینامشب تب وصال تو ما را گرفته استزیبایی جمال ِ تو ما را گرفته استوقتی طنین نام بلندت بلند شدجان جهان به زمزمه های تو بند شدتو آفتاب بودی و وقتی که آمدیخورشید پیش پای تو حتی بلند شددنیا پر از ترنم بال کبوترانآنها که در هوای خوش ات ، می پرند شدهم پادشاه طالب روی تو ، هم گدا…عالم در آرزوی رخ ات مستمند شدبا نیت شریف ِ الی الله می رویمامشب به پیشواز رخ ماه می رویمشیر خدا تو هستی و شاه عرب توییای شاهکار کل جهان…بوالعجب توییتو آن سپیده ای که پس از شام می دمدزیباترین طلوع پس از ظلم شب توییآنکس که چهره اش همه آیینه ی خداست(در اوج مهربانی و اوج غضب … ) توییاز کعبه میرسی و جهان مات می شودفرزند ماه چهره ی ماه رجب توییلب تشنه ایم ! ساقی ما باش یا علیدردانه ی عراقی ما باش یا علییک گوشه چشم از تو که غرق شعف شویمدعوت کنی که راهی شهر نجف شویمما در مسیر عشق تو با سر دویده ایممقصد تویی …خدا نکند بی هدف شویمعزت تویی …شرف تویی و واضح است کهما در رکاب حضرتتان با شرف شویممستان برای خوردن می صف کشیده اندآقا اجازه هست که ما هم به صف شویم؟تو میرسی …مبارکمان باد این براتدر مقدم ات فرشته ندا داد : الصلاهپیچیده توی خاک صدایت … مبارک استبر ما زلال آینه هایت ….مبارک استدر روزهای زرد ِ خزان خیز ِ روزگار…گلواژه های سبز دعایت … مبارک استتو آمدی که حال جهان خوب تر شودباران گرفته است به پایت … مبارک استمکه به رنگ و بوی بهشتی درآمده …کعبه شکاف خورده برایت … مبارک استصل علی محمد و صل علی علیتفسیر چشمهای تو : خورشید منجلیبا تو به صبح وصل ، از این شام می رویمدر نام دوست گم شده … گمنام می رویموقتی حدیث عشق تو با ماست، دلخوشیمحتی به قعر حادثه… آرام می رویمماه بلند ! وقت وصال ات رسیده استذکر قمر گرفته و بر بام می رویمبا دیدن جمال تو از فرط عاشقی …بی اختیار جانب اسلام می رویمروشن ضمیر و پاک سرشتی ابوترابحتی قسیم نار و بهشتی ابوترابجانها فدای حضرت خورشید چشمهاتامشب شب خوشی ست،شب عید چشمهاتما را به جرم هر چه گناه است ، کاشکیراهی مان کنند به تبعید چشمهات …هر چند شیعیان نگاهت نبوده ایم…ما عاشقیم البته از دید چشمهاتقربان آن کلام فصیح تو یا علیقربان آن صراحت جاوید چشمهاتبا ذکر یا علی مددی پیر می شویممولا ! مگر ز نام خوش ات سیر می شویم؟یک عمر ما برای شما شعر خوانده ایمهی قطره قطره اشک به پایت چکانده ایممولا ! چه سالها که زیارت نیامدیم !اما دلی به سمت ضریحت کشانده ایماز این که تو امیر جهانی سروده ایماین را به گوش خلق جهانی رسانده ایمبسیار گفته ایم و شنیدیم و … باز هم :” ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم” *اینها که گفته ایم ، تقلای واژه هاستتنها کسی که وصف تو را می کند ، خداست
https://tavoosebehesht.ir/node/8632
افزودن دیدگاه جدید