شناسایی هویت شهید خط شکن آران و بیدگلی + گزيده خاطرات
هویت پیکر مطهر شهید «منوچهر خراط» که در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسیده بود پس از ۳۰ سال شناسایی شد.
هویت پیکر مطهر شهید «منوچهر خراط» که در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسیده بود پس از ۳۰ سال شناسایی شد.
طاووس بهشت: شهید «منوچهر خراط» دهم مرداد ۱۳۴۶، در شهرستان آران و بیدگل چشم به جهان گشود. پدرش رحمت الله، کشاورز و مادرش ایران نام داشت. وی تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و سپس به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت و چهارم دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ به عنوان خط شکن، در چزیره ام الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد. گفتنی است ۲۸ اردیبهشت ماه پیکر مطهر ۲۷۰ شهید دفاع مقدس، از طریق مرز شلمچه وارد کشور شدند. این شهدا با تلاش کمیته جستجوی مفقودین در عملیات تفحص در جنوب عراق فاو، ابوفلوس، شلمچه، مجنون و زبیدات کشف شدند. طبق اعلام سردار سید محمد باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح پیکر ۱۷۵ شهید از این ۲۷۰ شهید تازه تفحص شده، جمعی از غواصان شهید عملیات کربلای۴ بودند که با دستان بسته در یک گور دستهجمعی منطقه ابوفلوس کشف شدند. پیکر مطهر این شهدا در ۲۶ خرداد ماه با استقبال بینظیر مردم در تهران تشییع شد. این مراسم تشییع بیش از ۵ ساعت به طول انجامید. از یک ماه پیش تا کنون مراحل شناسایی هویت آنان در حال انجام است. هویت پیکر مطهر شهید ۵۰شهید از این شهدا تاکنون شناسایی شده است. جزئیات مراسم حضور، تشییع و تدفین این شهید بزرگوار پس از اعلام از سوی کمیته جست و جوی مفقودین اعلام خواهد شد. گزيده خاطرات شهيد كه توسط دفتر مستند سازي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس كانون فرهنگي هنري امام زمان (عج) ثبت و ضبط شده است در ادامه مي آيد : وقتی پدرش را بردند سربازی پسر اولم دوساله بود و منوچهرم دوماهه. آن روزها درآمدی جز قالیبافی نداشتیم. منوچهر مثل یک دختر کارهای خانه را انجام میداد. بسیار شیکپوش و باسلیقه بود. همیشه نمازش را اول وقت میخواند و کل خانه را که تمیز میکرد آن وقت میرفت سراغ تفریح و فوتبال با دوستانش. بعد از نماز عشا هم شبانه درس میخواند. همیشه میگفت: مادر! شام مرا کنار بگذار تا موقع برگشت از مدرسه شما را بیدار نکنم. به نقل از مادر شهید **************** با اینکه پدر خانواده بودم اول خودم به جبهه رفتم. بعد پسرانم رستم و منوچهر آمدند. وقتی منوچهر را برای ثبتنام بردم قبول نمیکردند چون سنش کم بود. خلاصه با اصرار و دستبردن در تاریخ تولد شناسنامهاش او را ثبتنام کردند. منوچهر 17 ساله بود که اعزام شد و فقط 40 روز جبهه بود و به آرزویش رسید. جنازهاش هنوز هم بعد از این همه سال، نیامده است. تازگیها به ما گفته اند: منتظر منوچهر نباشید. ما هم گفتیم: پسری را که در راه خدا دادهایم دیگر پس نمیگیریم. به نقل از پدر شهید **************** هردویمان جبهه بودیم. چهار- پنج کیلومتر باهم فاصله داشتیم. بار اولی بود که منوچهر آمده بود جبهه. با یکی از بچهها رفتیم دیدنش. شب عملیات کربلای 4 بود. منوچهر از حمام آمده بود با صورت گل انداخته. پرسیدم: کی میروید عملیات؟ گفت: یک ساعت دیگر. بعد همانطور که به طرز خاصی میخندید ادامه داد: هیچی ندارم برادر! نه کارت بسیج، نه پلاک، نه کارت سپاه، هیچ ... تنها نشانیام این دو تا لنگه کفشهایم است که میبینی... کفشهایم لنگه به لنگه است. زیرپیراهنیام را میبینی سبز است. ساعتش را با مقداری پول به من داد. باران میبارید. پرسیدم: منوچهر! تو دفعهی اول است آمدهای جبهه ... نمیترسی؟ گفت: از هیچ نمیترسم. اسلحهاش را نشانم داد قد خودش بود. تعجب کردم من دوسه سال جبهه بودم هنوز جرأت نکرده بودم چنین اسلحهی بزرگی تحویل بگیرم ولی برادرم تحویل گرفته بود. با خودم گفتم: نورانیت از صورت منوچهر میبارد شک ندارم امشب شهید میشود. آن شب 9 نفر با هم توی قایق بودند ولی هیچ کدام برنگشتند. به نقل از برادر شهید **************** وقتی منوچهر شهید شد خیلی گریه کردم. بینایی چشمم خیلی کم شد. کمکم با خودم گفتم آدم چیزی را که در راه خدا داد دیگر برایش اشک نمیریزد. البته هنوز هم وقتی ماشینی یا موتوری میآید توی حیاط خانه فکر میکنم منوچهر آمده است. به خاطر ضعف بیناییام، به جز گلزار شهدا هیچجا نمیتوانم بروم. بیشتر، صبحها میروم گلزار که خلوت باشد. پسرم که قبر ندارد ولی وقتی سر خاک شهدا فاتحه بخوانم کمی آرام میشوم و برمیگردم خانه. هنوز هم منتظرم که منوچهر بیاید ولی باز هم خدا را شکر میکنم! با عکس منوچهر که درددل میکنم تقاضایم این است: حالا دیگر مرا ببرد پیش خودش.... به نقل از مادر شهید ****************
https://tavoosebehesht.ir/node/8159
افزودن دیدگاه جدید