داستانک: روایت رانت خواری اصحاب جنگ!
«چند داستانک پیشکشی به غربت اصحاب وفادار جنگ، به یمن ایام هفته دفاع مقدس و به منظور گرامی داشت این روزهای عزیز!»... «خردل خر است.» اولین جمله ای که فرزند جانباز شیمیایی در دفتر جمله سازی اش نوشته بود! «چند داستانک پیشکش به غربت اصحاب وفادار جنگ، به یمن ایام هفته دفاع مقدس!» ۱-جمله سازی«خردل خر است.»اولین جمله ای که فرزند جانباز شیمیایی در دفتر جمله سازی اش نوشته بود!۲-غریبهمه خبرنگاران در سالن تشریفات فرودگاه جمع شده بودند تا از آزادی آخرین اسیر ایرانی مصاحبه و گزارش تهیه کنند.قهرمان جنگ ساک کوچکش را برداشت و به آرامی از مقابل انبوه خبرنگاران و دوربین هایی که به طور اتفاقی مربی فوتبال را گیر آورده بودند و از مبلغ قرارداد جدیدش می پرسیدند، رد شد.۳-موج«مامان! چرا به بابا میگن موجی؟!»«چی؟ یه کم بلندتر بگو عزیزم…بس که ماشاا… دستهای بابات سنگینه، دیگه درست و حسابی نمی شنوم…چی گفتی؟»۴-رانت«رانت یعنی چی بابا؟»«یعنی سوء استفاده از موقعیت.مثلا وقتی بابا بزرگ فرمانده گردان ما بود، موقع عملیات من همیشه تو دسته خط شکن بودم!»۵-آژیر«آقا دوباره بیا! سگک کمربند،کلید،پول خرد…هرچیز فلزی همراهته بیار بیرون و بذار داخل سبد…»«نمی شه جناب سروان!»«بله؟! من با شما شوخی ندارم جناب!»«شوخی نکردم! آخه چطور نیم کیلو ترکش بدنم رو دربیارم و بزارم داخل سبد؟!» تریبون مستضعفین-مهدی نورمحمدزاده
https://tavoosebehesht.ir/node/8112
افزودن دیدگاه جدید