هدف از امتحان و ابتلاء به فتنه چيست؟

<p>اين‌ها مقدمه است تا امتحان شويم. امتحان شويم تا چه نتيجه اي حاصل شود؟ امتحان مي‌شويم تا وارد يك عالم ابدي شويم كه رحمتي الهي دريافت كنيم كه هيچ موجودي لياقت دريافت آن رحمت را ندارد. آن رحمت مخصوص كساني است كه در اين عالم خوب امتحان داده‌اند. هيچ موجود ديگري لياقت درك اين رحمت را ندارد و اصلاً نمي‌تواند آنرا درك كند. هدف آن‌جاست.
متن خبر

اين‌ها مقدمه است تا امتحان شويم. امتحان شويم تا چه نتيجه اي حاصل شود؟ امتحان مي‌شويم تا وارد يك عالم ابدي شويم كه رحمتي الهي دريافت كنيم كه هيچ موجودي لياقت دريافت آن رحمت را ندارد. آن رحمت مخصوص كساني است كه در اين عالم خوب امتحان داده‌اند. هيچ موجود ديگري لياقت درك اين رحمت را ندارد و اصلاً نمي‌تواند آنرا درك كند. هدف آن‌جاست. پس امتحان يك هدف متوسط است؛ يعني ما را امتحان مي‌كنند تا خوب امتحان بدهيم و نتيجتاً لياقت رحمت الهي را پيدا كنيم و در قيامت به ما پاداش دهند؛             اشاره: آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ23/10/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد. «أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّيطانِ الرَّجِيم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ»1.در جلسه قبل به مناسبت اين ايام و حوادث اخير موضوع فتنه و امتحان را مطرح كرديم. ابتدا مفهوم فتنه و امتحان را عرض كرديم. وقتي فهميديم كه مفاهيم اين الفاظ با هم خويشاوندي دارند، سؤالاتي براي آن عنصر مشتركِ بين اين مفاهيم مطرح مي‌شود كه مناسب است في‌الجمله در مورد آن‌ها بحثي انجام بگيرد.   تنزيه صفات و افعال الهي آن جا كه خدا بندگانش را امتحان مي‌كند، اين سؤال مطرح مي‌شود: اصلاً امتحان خدا چه معنائي دارد؟ معمولاً چيزي را امتحان مي‌كنيم كه اطلاع درستي از آن نداريم، يا كساني را مورد امتحان قرار مي‌دهيم كه آن‌ها را كاملاً نمي‌شناسيم و مي‌خواهيم آنها را شناسايي كنيم. امّا به عقيده ما خداي متعال همه چيز را خوب مي‌داند؛ حتّي خطورات ذهني ما را مي‌داند و به سرنوشتمان علم دارد. حال كسي كه اين همه آگاهي دارد و چيزي بر او مخفي نيست، امتحان به چه كار او مي‌آيد؟ اين سؤال در باره خيلي از مفاهيمي كه در قرآن درباره خداوند ذكر شده است، به خصوص در صفات و افعالي الهي، مطرح مي‌شود. مثلاً قرآن درباره عدّه اي مي‌فرمايد: خدا از آن‌ها انتقام گرفت: «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ ...»2. در اين‌جا هم اين سؤال مطرح مي‌شود كه انتقام در جائي است كه كسي به آدم ضرري بزند و او در صدد جبران اين ضرر برآيد. معمولاً هم براي تشفي و خنك شدن داغ دل است: «... وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنين‏»3. اين چنين مفاهيمي در مورد خدا معني ندارد. چراكه خدا از حالي به حالي تغيير نمي‌كند و همچنين ضرري به او نمي‌رسد. در مورد چنين كسي كه هيچ ضرري به او نمي‌خورد، اين انتقام گرفتن يعني چه؟ در مورد غضب هم همين مسئله مطرح مي‌شود. قرآن در موارد زيادي مي‌فرمايد: خدا بر كساني غضب كرد: «... غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم ...»4. كسي كه ضرري به او خورده، اهانتي به او شده، ناراحت مي‌شود، خونش به جوش مي‌آيد، رنگش قرمز مي‌شود و رگ‌هاي گردنش پر مي‌شود. در اين حال مي‌گويند: غضب كرد. امّا خدا اين حالات را ندارد. اصلاً تحت تأثير چيزي قرار نمي‌گيرد. اگر دقت كنيم اين سؤال در مورد خشنود شدن خدا هم مطرح مي‌شود. دقّت در خداشناسي و شناخت صفات و افعال إلهي سؤالاتي را مطرح مي‌كند كه جوابش خيلي آسان نيست. مي‌توان يك مطلب كليدي گفت كه در مورد همه موارد مذكور به نحوي كارساز باشد، و آن اين است كه نه ما مي‌توانيم ذات إلهي و حقيقت صفات خدا و حقيقت افعال خدا را درك كنيم و نه هيچ موجود ديگري چنين امكاني را دارد. امّا صفات و افعالي كه در خود قرآن آمده است، به زبان ما سخن گفته است. اگر ما بخواهيم در اين صفات و افعال دقّت كنيم، بايد آن لوازمي كه به لحاظ سخن گفتن با ما رعايت شده، يعني آن لوازمي كه همراه با نقص‌ها و يك حيثيت‌هاي امكاني است را حذف كنيم؛ مثلاً وقتي مي‌گوئيم: «خدا غضب كرد» درست است كه غضب كردن ما، خارج شدن از حال عادي است، به طوري كه رنگ و روي انسان تغيير مي‌كند، عصباني مي‌شود و داد مي‌زند، ولي در مورد خدا بايد اين جهات نقص را حذف كرد؛ يعني خون خدا به جوش نمي‌آيد؛ چراكه خون ندارد كه به جوش بيايد. رگ‌هايش درشت نمي‌شود و رنگش قرمز نمي‌شود؛ چراكه خدا رنگ ندارد كه قرمز شود. نتيجه اين‌ها كه عبارت است از عذاب كردن و طرد كردن شخصِ مورد غضب، حقيقت فعل خداست. اين امور گفته شده، براي اين‌كه به زبان ما سخن بگويند؛ يعني اگر ما بخواهيم تصوّري از غضب إلهي داشته باشيم، مي‌گوئيم: اگر بنا بود ما با حالت بشري‌مان چنين كاري انجام دهيم، چه نام داشت؟ چه حالي براي ما پيدا مي‌شد؟ اسم آن غضب بود. امّا غضب به آن معنايي كه در ما وجود دارد، محال است در خدا وجود داشته باشد. اگر خدا اين‌ها را به زبان ما نمي‌گفت، هيچ چيز نمي‌فهميديم. درك نمي‌كرديم كه در اين موقعيت، بهترين چيزي كه مي‌توان در باره خدا، افعال خدا و صفات خدا درك كرد، چيست؟ خداوند در قرآن خيلي چيزها را با تشبيه به ما مي‌فهماند؛ چون اگر آن حقيقت را مستقيماً بگويد، درست درك نمي‌كنيم. اين شبهه در مورد مفاهيمي مانند وجود ، واجب الوجود بودن، خالق بودن و ... خدا نيز مطرح مي‌شود. حتّي وقتي مي‌گوييم خدا موجود است، آنچه ابتدائاً مي‌فهميم، چيزي مانند وجود اشياء مادي است. خالق در خود قرآن درباره غير خدا هم به كار رفته است. درباره حضرت عيسي - عليه السلام - مي‌فرمايد: «...إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْر ...»5: تو از گل مانند پرنده‌اي را خلق مي‌كني. وقتي ما در باره خدا، خالق را به كار مي‌بريم، همان معنايي را مي‌فهميم كه در باره حضرت عيسي مي‌فهميم؛ فكر مي‌كنيم خلق يعني خدا گل برداشت، دستكاري كرد و يك شكلي به آن داد. در حالي كه خلق كردن خدا، با اين معنا خيلي فرق دارد. او مي‌گويد: «كن فيكون». حتّي اين تعبير كه مي‌گويد: « يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ...»6، نيز به زبان ماست و الّا خدا احتياج به گفتن هم ندارد. به چه كسي بگويد باش؟ چيزي كه هنوز نيست چگونه به او بگويد باش؟ از اين رو الفاظ و مفاهيمي كه درباره صفات و افعال إلهي بكار رفته است، آن مواردي كه ايهامِ معناي نقص دارد، بايد حيثيت نقصش را تجريد و تنزيه كرد. بايد گفت: خلق مي‌كند، امّا نه مثل خلق ما. در روايات هم ائمه اطهار ـ‌سلام الله عليهم اجمعين‌ـ همين طور به ما دستور داده اند كه در ذهن يا در مقام توصيف بگوئيد: اين صفت براي خدا ثابت است، امّا نه آن‌چنان كه در مخلوقات است. البته خدا به بعضي از بندگانش يك معرفتي داده كه ما از آن هم خبري نداريم. آن‌ها را استثنا كرده و گفته است: آن توصيفي كه آن‌ها مي‌كنند، درست است. حال آن‌ها چگونه هستند؟ خدا خودش مي‌داند. ما همان طور كه خدا را درست نمي‌شناسيم، آن بندگانش را هم درست نمي‌شناسيم و نمي‌دانيم به چه مقامي رسيده‌اند. «عبادالله المخلصين»، اين‌ها هستند: « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِين‏»7. ممكن است با بحث‌هاي عقلاني كه بزرگان كرده‌اند، مقداري فهممان رقيق‌تر و دقيق‌تر و اشكالش كمتر شود؛ امّا با اين مباحث كُنه آن را نمي‌فهميم. از امام باقر - عليه السلام - روايت است: «كلما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم ...»8 : هر چيزي را در وهم و ذهن خودتان تصوّر مي كنيد، اين مخلوق شماست. اين خدا نيست. اين چيزي است كه شما در ذهنتان ساخته ايد. مفهومش هم مفهومي است كه شما ساخته ايد. با اينها نمي‌شود حقيقت خدا را شناخت. اگر كساني رسيدند به مقاماتي كه مخلصين رسيده‌اند، آن وقت پرده‌هائي برداشته مي‌شود و يك چيزهايي را مي بينند. «... لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه‏ ...»9.   معناي امتحان الهي معناي امتحان كردن هم آن امتحان كردني نيست كه درباره ما صادق است كه چيزي را نمي‌دانيم و مي‌خواهيم معلوم شود. جالب اين جاست كه خدا در بعضي از آيات مي‌فرمايد: خدا امتحان مي‌كند تا بداند. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرين ...»10‏: ما شما را آزمايش مي‌كنيم تا بدانيم كدام مجاهد و اهل استقامت هستيد و در مقام انجام وظيفه صبر مي‌كنيد. معناي «تا بدانيم» اين نيست كه خدا نمي‌دانست. اين علم به اصطلاح بزرگان اهل معقول، علم فعلي است. علم فعلي يك مفهوم اضافي بين عالم و معلوم است. اين مفهوم اضافي يك معناي حادث است. اين اضافه وقتي پيدا مي‌شود كه طرفش هم باشد. وقتي طرفش نباشد، اضافه‌اي تحقق پيدا نمي‌كند. البته علم ذاتي خدا عين ذاتش است و آن هيچ تغييري نمي‌كند و معلول چيزي نيست؛ امّا اين «حتي نعلم» آن علم نيست، بلكه علم ديگري است. براي درك معناي امتحان الهي مقدمتاً بايد گفت: هدف از خلقت انسان اين است كه با اختيار خودش مسير سعادت را طي كند. اختيار در اينجا يعني انتخاب كردن. وقتي انتخاب معنا پيدا مي‌كند كه لااقلّ دو راه وجود داشته باشد و انسان يكي را انتخاب كند و از يك راه آن برود؛ در اين صورت مي‌گويند: اين راه را انتخاب كرد. راه موجودات ديگر حتّي ملائكه يك سويه است. آن‌ها اصلاً چيزي جز عبادت خدا دوست نمي‌دارند و ميلشان به چيز ديگري تعلّق نمي‌گيرد. در زمين و آسمان آنچه مي‌بايست خلق كند، خلق كرده است كه همه موجودات يك طرفه هستند. فقط جاي يك موجودي باقي مانده بود كه خودش انتخاب كند و زندگي‌اش يك سويه نباشد. چنين موجودي بايد قدم به قدم راه‌هاي متعددي جلوي وي باشد تا انتخاب كند. هر چه زمينه انتخاب بيشتر باشد، زمينه تكاملش بيشتر است. چون اصلاً تا انتخاب نباشد، به كمال نمي‌رسد. بايد انتخابي در ميان باشد و او درست انتخاب كند تا به كمال برسد. امّا اگر جبري باشد يا اتّفاقي باشد، كمالي براي او ايجاد نمي‌شود. در قرآن به كليات اين مبحث اشاره شده است. در رابطه با اين‌كه خدا چگونه امتحان مي‌كند، فرموده كه هر چه را كه روي زمين است، از گياهان، جانوران،‌ حشرات، ماهي‌ها، داراي جاذبه‌هائي قرار داديم تا شما را با آن‌ها بيازماييم: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»11. عجيب‌تر اين است كه خود انسان‌ها وسيله آزمايش براي همديگر هستند: «... لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْض‏ ...»12. روزي عدّه اي در عالم وسيع است و مرفّه هستند؛ اينان وسيله آزمايش بعضي ديگر هستند: «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُم ...»13. فقرا براي اغنيا موجب آزمايش هستند، به اين صورت كه آيا اغنيا وظيفه‌شان را نسبت به آن‌ها انجام مي‌دهند يا نه؟ نسبت به آن‌ها فخر مي‌فروشند يا نه؟ اغنيا هم براي فقرا موجب آزمايش هستند، به اين صورت كه آيا در مقابل اغنيا از روي طمع خضوع مي‌كنند يا نه؟ آيا نسبت به آن‌ها حسد مي‌ورزند يا نه؟ زيبائي يا زشتي چهره يك شخص براي خود او و ديگران آزمايش است. يك تير است و صدها نشان. اين، زيبايي اين عالم است. اين چنين تدبيري براي عالم، براي اين نبود كه خدا نمي‌دانست؛ بلكه براي اين بود كه انسان موجودي است كه بايد انتخاب كند و براي انتخاب بايد زمينه‌هاي انتخاب فراهم شود؛ يعني دائماً سر چند راهي‌ها قرار بگيرد تا يكي را انتخاب كند. وقتي چشمش جائي مي‌افتد كه نبايد نگاه كند، آيا نگاه مي‌كند يا نه؟ گوشش كدام صدا را مي‌شنود؟ زبانش كدام حرف را مي‌زند؟ همه‌ اينها امتحان است. نه تنها بدي‌ها، بلاها و مرض‌ها، بلكه نعمت‌ها هم وسيله آزمايش است: «... نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَة ...»14 ، «... بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئات‏ ...»15. همه نعمت‌ها و همچنين همه بلاها، زمينه‌هائي هستند براي انتخاب ما در گفتن، شنيدن، نگاه كردن، فكر كردن و در تصور ذهني. در ذهن چه چيزي تصوّر مي‌شود؟ «... إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم‏ ...»16. ممكن است در ذهن گماني برده شود كه همين گناه باشد. انسان حقّ ندارد در باره هر چيزي هر طور كه دلش مي‌خواهد فكر كند. در باره مؤمن بي جهت نبايد سوء ظن داشت. حتّي آن‌جا هم آزمايش است. اينكه در هر حالي ده‌ها و صد‌ها آزمايش وجود دارد، همه نعمت خداست كه اگر نباشد رشدي پيدا نمي‌شود. اگر اين آزمايش‌ها نبود، ما رشد و كمالي پيدا نمي‌كرديم. ارزش ما به اندازة همان نطفه‌اي بود كه در ابتدا بوديم بلكه به اندازة ماقبلش كه هيچ نبوديم: «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»17. خداوند انسان را با مجموعه‌اي از عوامل مختلف، گرايش‌هاي مختلف و جاذبه‌هاي مختلف خلق كرد براي اين‌كه وي را آزمايش كند: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليه»18.‏ پس هدف از آفرينش در اين جهان، آزمايش است. امّا همان طور كه از قرآن استفاده مي‌كنيم، اين هدف نهايي نيست. آزمايش براي چيست؟ براي اين است كه انسان خودش را به كمال برساند. به تعبير علمي و فلسفي‌، آزمايش براي اين است كه استعدادهاي انسان به فعليت برسد. آن موجودي شود كه مي‌تواند بشود. اسم اين را قرآن آزمايش مي‌گذارد.   معنائي استنباطي براي فتنه بر حسب يك استنباط ظنّي مي‌توان گفت: در ميان اين آزمايش‌ها آن مواردي كه اهميت بيشتري دارد و گرفتاري و درگيري و ابهام آن بيشتر است، علاوه بر اين‌كه مفاهيمي چون ابتلاء و امثال آن بر اينها اطلاق مي‌شود، مفهوم فتنه هم به اينها اطلاق مي‌شود. «فتنه» آن آزمايش‌هايي است كه حساس، كارساز و نقطه عطف است و به طور كلي اهميت بيشتري دارد. با توضيحي كه گذشت، همه چيز و همه كس براي ما آزمايش است، امّا قرآن روي موارد به خصوصي تأكيد كرده است كه اين‌ها موارد آزمايش هستند، تا ما بيشتر توجّه داشته باشيم. گاهي با نون تأكيد ثقيله و با قسم مي‌گويد: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم‏...»19. بخشي از موارد آزمايش، امور مادي هستند: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات‏ ...»20. اين يك بخشي از وسايل امتحان است. گرسنگي، خوف و ناامني، از دست دادن زن و فرزند، از بين رفتن اموال ، اين‌ها همه وسايل آزمايش است. بخش دومِ موارد امتحان، مربوط به جهات فكري و عقيدتي است. وسوسه‌هايي كه شياطين، وسوسه مي‌كنند و القائاتي كه شيطان القاء مي‌كند، وسيله آزمايش است: «لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَة ...»21. به اين موارد به خصوص توجّه كرده است. همه آنچه در زمان ما از شبهات و شكوكي كه در اعتقادات ديني إلقا مي‌شود و دائماً رسانه‌هاي خارجي و سايت‌هاي وابسته براي تضعيف عقايد پخش و توزيع مي‌كنند، همه در قسم دوّم قرار مي‌گيرد. اين‌ها فتنه‌هاي ديني، فكري، و اعتقادي است. اين موارد است كه مصداق «... وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏ ...»22 و مصداق «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة ...»23 است. فتنه‌هاي ديگر كه با قتال رفع نمي‌شود. وقتي مي‌گويد: با مشركين قتال كنيد حتّي لاتكون فتنة، يعني تا زمينه گمراه كردن ديگران از بين برود. و بالاخره دسته سوم فتنه‌هايي است كه به امور اجتماعي مربوط مي‌شود. حتي وجود خود پيغمبران براي ديگران يك فتنه و يك آزمايش است: «وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا ...»24. خداوند يك چوپاني را نزد فرعون مي‌فرستاد تا بگويد: من پيغمبر هستم و بايد از من اطاعت كني. اين‌ها مي‌خنديدند و مي‌گفتند: هيچ كس ديگر نبود كه بفرستد؟ يك چوپان فقير تهيدست را فرستاده است! مسخره مي‌كردند:«لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا» خدا بر اين‌ها منّت گذاشت و از ميان همه ما، اين‌ها را انتخاب كرده است! اين فتنه‌هاي اجتماعي كه موجب گمراهي انسان‌هاي زياد و گاهي نسل‌هائي از انسان‌ها مي‌شود و گاهي دامنه اش تا روز قيامت باقي مي‌ماند، فتنه‌هاي عظيم است. همه اين‌ها براي انسان‌ها، مصاديق امتحان است و هر كدام مراحل مختلفي از شدت و ضعف و از عظمت را دارد. ما بايد توجّه داشته باشيم و بدانيم در اين عالم مثل دانش آموزي هستيم كه سر جلسه امتحان نشسته است. دانش آموزي كه سر جلسه امتحان نشسته، تمام حواسش جمع است كه اشتباه نكند. از صبح كه از خواب بلند مي‌شويم بايد برويم سر جلسه امتحان تا آخر شب كه مي‌خوابيم. فردا هم باز همين است. اصلاً اين عالم جاي امتحان و همه چيز آن وسيله امتحان است. آنچه كه ما بايد حواسمان نسبت به آن جمع باشد اين است كه خوب امتحان بدهيم و بس. وقتي كل عالم جاي امتحان است، نبايد اصلاً توجّهي به غير آن داشته باشيم، مگر به اندازه ضرورت كه باشيم و بتوانيم امتحان بدهيم.   هدف امتحان الهي اين‌ها مقدمه است تا امتحان شويم. امتحان شويم تا چه نتيجه اي حاصل شود؟ امتحان مي‌شويم تا وارد يك عالم ابدي شويم كه رحمتي الهي دريافت كنيم كه هيچ موجودي لياقت دريافت آن رحمت را ندارد. آن رحمت مخصوص كساني است كه در اين عالم خوب امتحان داده‌اند. هيچ موجود ديگري لياقت درك اين رحمت را ندارد و اصلاً نمي‌تواند آنرا درك كند. هدف آن‌جاست. پس امتحان يك هدف متوسط است؛ يعني ما را امتحان مي‌كنند تا خوب امتحان بدهيم و نتيجتاً لياقت رحمت الهي را پيدا كنيم و در قيامت به ما پاداش دهند؛ بالاترين پاداش بر طبق آنچه در قرآن آمده رضوان إلهي است: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»25 و آن امري است كه ملائكه هم لياقت درك آن را ندارند. خداوند آنرا براي انسان مقدّر فرموده است به شرطي كه در اين دنيا خوب امتحان بدهد. وفقنا الله و اياكم -------------------------------------------------------------------------------- پي نوشت: 1 . العنكبوت / 1و2. 2 . الاعراف / 136. 3 . التوبه / 14. 4 . الفتح / 6 و المجادله /14 و الممتحنه / 13. 5 . المائده / 110. 6 . يس / 82. 7 . الصافات / 159 و 160. 8 . همان، ج 66، ص 293. 9 . همان، ج 1، ص 225. 10 . محمد / 31. 11 . الكهف / 7. 12 . محمد / 4. 13 . الانعام / 165. 14 . الانبياء / 35. 15 . الاعراف / 168. 16 . الحجرات / 12. 17 . الانسان / 1. 18 . همان / 2. 19 . البقره / 155. 20 . همان. 21 . الحج / 53. 22 . البفره / 191. 23 . همان / 193. 24 . الانعام / 53. 25 . التوبه / 72. منبع: فارس

برچسب‌ها

تاریخ آخرین تغییر
پنجشنبه, اردیبهشت 2, 1400 - 21:05
کد خبر: 6872

https://tavoosebehesht.ir/node/6872

افزودن دیدگاه جدید