شعر: باز دل تنگ زنگ مدرسه ام
شعری منتشر نشده از حاج سعید حدادیان در مورد دوران دفاع مقدس با عناون "باز دل تنگ زنگ مدرسه ام". این شعر در حوزه شعر نوجوان به حساب می آید و به نقل خاطرات نوجوانی و جوانی شاعر با زبانی گیرا و دلنشین می پردازد . این شاعر و مداح اهل بیت در این شعر نیم نگاهی هم به مسائل جاری جامعه کرده است... شعری منتشر نشده از حاج سعید حدادیان در مورد دوران دفاع مقدس با عناون "باز دل تنگ زنگ مدرسه ام". این شعر در حوزه شعر نوجوان به حساب می آید و به نقل خاطرات نوجوانی و جوانی شاعر با زبانی گیرا و دلنشین می پردازد . این شاعر و مداح اهل بیت در این شعر نیم نگاهی هم به مسائل جاری جامعه کرده است... باز دل تنگ زنگ مدرسه ام دنگ دنگی که می شود پر و بال حسرت مشق های ننوشته،لذت بیست های اول سال مزه ی تلخ ترکه های انارمزه ی ترش زال زالک کال خنکای نسیم اول صبحپر کشیدن در آسمان خیال کیف وکفشی که آرزویم بودنرسیدم به آرزوی محال هم نوا با اذان صبح شدنذکر بی بی و عطر احمد و آل با سماور چهار قل خواندنصبح دم شکر قادر متعال اول صبح، دوری از مادرزنگ آخر ترانه های وصال آبرنگی که باز هم گم شدبین نقاشی از جنوب و شمال قصه ی جنگ رستم و سهرابداستان قشنگ رستم و زال قصه ی بوسه های شیطانیقصه آن دو مار خوش خط و خال قصه لاک پشت و مرغابیمی توان پر کشید بی پر وبال قصه های کلیله و دمنهمکر روباه و حیله های شغال شب باران صدای چکه سقفصبح برفی بدون چکمه و شال آش شلغم، بخور بابونهچه نیازی به دکتر اطفال شب چله، هوای کرسی داغهمه بی غل و غش، همه خوشحال دست مادر بزرگ حافظ بودتا برای همه بگیرد فال قصه غصه ی عمو نوروزننه سرما و خواب آخر سال شوق عیدی گرفتن از باباناگهان یا « محول الاحوال » جای ماهی سفید در حلقومتیغ ماه کفور بود و کفال نرود از مشام جان هرگزبوی بابا و عطر نان حلال آب و نان مرا به سختی دادتا رسیدم به درس صفحه ی دال چند روزی شدم کمک خرجشتق و تق می کند هنوز بلال بانک بی اختلاس من قلک سرفه ی سکه از گلوی سفال پول مشهد تهیه شد آخرعمر بی بی ولی نداد مجال دوره شام های نان و پنیردوره نان بربری دو ریال دوره یک قران و ده شاهیعهد یک سیر شانزده مثقال سر سفره نگاه کارد، پنیرباز دعوای قاشق و چنگال هر کسی صبح زود تر می رفتبود خوشتیپ خانه بی جنجال یاد روزی که مثل اعیان هادل ما هم خنک شد از یخچال یاد روزی که چشم ما وا شد به تماشای اولین سریال قصه عشق کودکانه ی منگل نسرین باغ مش اسمال ناگهان زیر چرخ یک نیسانشد گل آرزوی من پامال شعر های فروغ فرخزاددر کنار نوشته های جلال طنز های عبید هم دیگراز رخ من نبرد گرد ملال تا پلیس محله مسجد بوددزد ایمان ما نشد رمال قصه صبح جمعه، مهدیهروضه کافی و اذان بلال شب قدر و قرائت قرآنعالمی داشتم برای مثال، دل بی دست و پای من لرزیداز تماشای سوره ی زلزال پشت بام و نسیم بازیگوشرویت ماه اول شوال طعنه می زد به روی ماه تماماز لب حوض، خنده های هلال حوض آبی و ماهی قرمزعشق پیروزی، عشق استقلال دست یک جا شکست، پا یک جابازی فوتبال و بسکتبال با پنالتی دقیقه ی آخرتیم ما باخت از بد اقبال مش غضنفر که از فرنگ آمدما آنرمال شدیم و او نرمال پسر او به جای آمریکاسر در آورده بود از سنگال از عنایات دوستی نابابپسر مش کریم شد اغفال مزد از دیدن طلبکارانگاهگاهی لب پدر تبخال هفته ها زیر منت قصابچوب خط همه بدین منوال نسیه می داد و ورشکست نشدپیر اهل محل نبی بقال روزی از مدرسه که برگشتمکسی از من نکرد استقبال تک درخت کنار خانه شکستنکند مادرم ؟... زبانم لال! دیگر آن شوق کودکانه گذشتآه از روزگار رو به زوال ***ای دل ، ای دل ، دل شکسته مسوزای دل ، ای دل ، دل شکسته منال آسمان از ولایت مولا (ع ) داد سهم مرا تمام و کمال پدرم نوکر امام حسین(ع )مادرم عاشق محمد و آل(ص ) یاد آن روضه های هر هفتهعطر عود و تبسم تمثال با صدای گرفته مرشدباز می شد همیشه راه وصال خیمه بچه ها غریبِ غریبچشمه ی اشک ما زلالِ زلال در هیاهوی ظهر عاشوراکشته می داد روضه ی گودال قصه ی انقلاب و قصه جنگکرد خوبان قصه را غربال سینه سرخان مسجدی رفتندتا فراسوی آسمان خیال رنگ دشمن سفید شد چون گچروی ظالم سیاه مثل ذغال دوستانم شهید گم نام اندنام من شد بسیجی فعال سال ها رفت و پای درس حسابکسی از حال ما نکرد سوال!
https://tavoosebehesht.ir/node/6701
افزودن دیدگاه جدید